سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون تنگدست شدید به صدقه دادن با خدا سودا کنید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :60
بازدید دیروز :371
کل بازدید :481396
تعداد کل یاداشته ها : 917
103/10/3
2:54 ص
موسیقی
ترکه میره تو یک جشنی میشینه و شروع به خوردن میکنه بعد یکی میاد میگه آقا شما از بستگان کی هستین ترکه میگه من از بستگان عروسم بعد یارو میگه آخه هالو اینجا جشن تولد


  
  

از بهترین توصیفاتی که راجع به حضرت امام حسین (ع) شده، توصیفی است که حضرت ولی عصر ارواحنا فداه راجع به آن حضرت کرده است؛ آنجا که در خطاب خود به جد بزرگوارش امام حسین (ع) می گویند:

«کُنتُ لِلرَّسُولِ وّلَداً وً لِلقُرآن سَنَداً وَ للاُمَّه عَضُداً وَ فِی الّاعَهِ مُجتَهِداً حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق ناکِباَ عَن سُبُلِ الفُسّاق تَناوه تأوه المَجهُود طَوِیل الرُکُوع وَ السُّجُود زاهِداَ فِی الدُّنیا ژُهدَ الرّاحِل عَنها ناظِراَ بِعَین المُستَوحِشِینَ مِنها»

تو ای حسین! برای رسول خدا فرزند و برای قرآن سند و برای امت بازوئی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان حافظ و مراقب بودی، از راه فاسقان سر بر می تافتی، آه می کشیدی، آه آدمی که به رنج و زحمت افتاده، رکوع و سجود تو طولانی بود، زاهد و پارسای در دنیا بودی، زهد و اعراض کسی که از دنیا رخت برکنده است، با دیده ی وحشت زدگان بدان نگاه می کردی.

در این عبارات، بسیار جالب و روح افزا جدّ بزرگوار خود حسین (ع) را با ده عنوان وصف کرده است:

1. امام حسین (ع)، فرزند سول خدا (ص) بود، او نواده ی پیامبر اکرم به شمار می رفت،  و رسول خدا او را فرزند خویشتن می خواند.

2. او سند و پشتوانه ی قرآن بود. قرآن، با اتکاء به وجود مقدس امام حسین (ع)، در جهان استقرار و گسترش یافت و هر آنچه را که قرآن کریم، در قالب الفاظ، بیان فرموده در وجود مطهر حسین (ع) رؤیت و مشاهده می شود.

3. آن حضرت بازوی امت بود، امت اسلامی با وجود حضرت حسین (ع) دارای بازویی پر توان و قدرتمند بوده و هستند و به همین دلیل می توانند همه ی قدرتهای ضد خدایی را در هم بشکنند و نابود سازند.

4. امام حسین (ع) در راه اطاعت پروردگار، سخت کوش و تلاشگر بود. دعا، نیایش، ابتهال، نماز و مناجات شبانه ی وی در تاریخ، ضبط شده و خود مایه ی اعجاب آدمی است.

5. آن بزرگوار نگهدار عهد و میثاق بود. عهد و پیمان با خداوند یا با مردم را هرگز نقض نکرد و ثابت و استوار روی پیمان خویشتن می ماند و وفا می کرد.

6. او از راه و روش فاسقان و فاجران روی گردان بود. هرگز روی به آنان نیاورد و تمایل به سوی آنان نکرد و چطور ممکن است کسی که فناء فی الله پیدا کرده به مخالفان فرمان پروردگار روی بیاورد و به آنان تمایل پیدا کند؟

7. امام حسین (ع) دردمندانه آه می کشید، چون ناله ی کسی که سخت به رنج و زحمت افتاده و بار سنگینی از غصه و اندوه در دل دارد و در سینه اش جراحتی التیام ناپذیر است.

8. رکوع ها و سجودهای طولانی داشت، مدت ها در حال رکوع و سجود می ماند و ذکر خدا می کرد. به نظر می رسد که این جمله، رمز شوق عمیق و ریشه دار آن بزرگوار به معبود و محبوب حقیقی اش خداوند متعال است و چون از خلوت با خدا و انس به ذات لایزال او لذت می برد از این رو سجده را که درست خلوت با خداست طول می داده و احساس خستگی نمی کرده اند.

9. سیدالشهداء (ع) نسبت به دنیا زاهد، بی رغبت و بی علاقه بود دنیا در نظر مبارک و خدا بین آن حضرت، جلوه و جلا و فروغ و بهایی نداشت چنان از دنیا اعراض کرده بود که گویا بکلی از آن برکنده شده و قدم در سرای ابدی و جهان آخرت گذاشته است.

10. نظر امام حسین (ع) به دنیا نظر وحشت زدگان بود. آنجا که نظر دیگران نظر خریداری و نگاه عاشقانه بود، نظر آن بزرگوار به دنیا نظر انسان وحشت زده بود و نگاهش، نگاه دل بریدگان از آن، و بالاخره او از دنیا و زرق و برق آن در فرار بود که این چیزها در چشم انسان دریا دلی چون امام حسین (ع) کمترین فروغی ندارد.


  
  

- مختاربن ابوعبید ثقفی دقیقا در سال اول هجرت بدنیا آمد!

- لقب او کیسان بود و بعضی او را اهل فرقه کیسانیه می دانند علت را هم حمایت او از محمدبن حنفیه فرزند حضرت امیر(ع) می دانند حال آنکه فرقه کیسانیه بعد از مرگ محمدبن حنفیه شکل گرفت و مختار قبل از محمدبن حنفیه از دنیا رفت!

- بعضی هم می گویند علت این لقب آن است که حضرت امیر در طفولیت مختار، روزی او را روی زانو گذاشت و نوازش کرد و به او گفت: یا کیّس یا کیّس" و اینکه دوبار کیّس را به زبان آورد وجه تثنیه آن نیز (کیسان) لقب مختار شد.( کیس به معنای زیرک است)

- پدر مختار، ابوعبید بن مسعود ثقفی بود. 4 روز بعد از خلافت عمر وی دستور اعزام نیرو به سر حدات ایران را صادر کرد و اولین کسی که داوطلب شد همین ابوعبید پدر مختار بود که بعدا فرماندهی سپاه اسلام را نیز به عهده او گذاشتند.

- پدر و دو برادر مختار در جنگ با ایران در روزی که به یوم الجسر معروف است کشته شدند و مختار که در آن زمان 13 سال داشت تحت تکفل عمویش سعد ثقفی در آمد.

- نقل شده است که مادر مختار وقتی او را حامله بود در خواب دید که بشارت پسری شجاع را به او می دهند او همچنین بعد از تولد مختار خوابی مشابه در مورد او دید.

- عموی مختار از طرف حضرت امیر (ع) فرماندار مداین شد و تا زمان امام حسن(ع) بر این سمت بود. او همچنین یکی از فرماندهان سپاه امیرالمومنین در جنگ صفین بود. مختار نیز به همراه عمویش به مداین رفت.

- گفته می شود که وقتی صلح بر امام حسن تحمیل شد. و به ایشان در ساباط سوء قصد صورت گرفت گفت من را به خانه سعد ثقفی(عموی مختار) ببرید. و در آنجا مختار به عمویش پیشنهاد کرد که امام حسن (ع) را تحویل معاویه دهند و از این راه پول و مقامی بدست آورند.

- بعضی می گویند علت این پیشنهاد مختار این بود که بسیاری از سرداران امام حسن(ع)به او خیانت کرده بودند و او بدینوسیله می خواست عمویش را امتحان کند تا اگر خطری امام را تهدید می کند جان حضرت را نجات دهد.

- عموی مختار در جواب این پیشنهاد با قاطعیت و تندی به مختار  می گوید:" قبّح الله فی رأیک" و وقتی او را سرزنش می کند آنچنان که در اعیان الشیعه آمده است مختار در جواب می گوید:" قصد جدی نداشتم فقط می خواستم شما را امتحان کنم!"

- مختار خواهری داشت به نام صفیه که این خواهر بعدا با عبدالله ابن عمر پسر خلیفه دوم ازدواج کرد. و همین عبدالله بواسطه احترامی که عرب برای او قائل بودند دو بار باعث ازادی مختار از زندان شد.

- وقتی که مسلم ابن عقیل به کوفه رفت مختار او را به خانه خویش برد اما بعدا بخاطر در خطر بودن جان مسلم وی به خانه هانی بن عروةنقل مکان کرد. و مختار بخاطر همکاری با مسلم به زندان افتاد.

- مختار دو بار به زندان ابن زیاد افتاد یک بار مصادف با حادثه عاشورا و یک بار مصادف با قیام توابین. میثم تمّار یار صدیق حضرت امیر(ع) هم با او در زندان بود.و ابن زیاد هر دو را به اعدام محکوم کرده بود. که میثم اعدام شد و مختار با وساطت عبدالله بن عمر آزاد شد.

- آنچنان که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گفته است وقتی مختار در زندان بود میثم تمّار خطاب به وی چنین گفت:" تو از زندان ازاد خواهی شد و به خون خواهی حسین(ع) قیام خواهی کرد و این جباری که اکنون در زندان او هستیم(ابن زیاد) بوسیله تو کشته خواهد شد. تو با همین پاهایت سر و صورت او را لگد مال خواهی کرد. " جالب آنکه این اتفاقات حادث شد.

- امام سجاد(ع) یک بار در حق مختار دعا کرد و آن هنگامی بود که وی سر ابن زیاد و عمر سعد را برای حضرت به مدینه فرستاد. و امام برای او اینگونه دعا کرد:" الحمدلله الذی ادرک لی ثاری من اعدائی و جزی الله المختار خیراً"

- بعضی می گویند مختار ادعای نبوت داشت و علت آن احتمالا این بود که مختار سخنوری قهار بود و جملاتی را بر وزن آیات قرآن به زبان می آورد. به عنوان نمونه به این جملات دقت کنید:" و رب البلد الامین و حرمة طور سینین، لأقتلن الشاعرالمجین، اعشی الناعطین، و سوء البرق البارقین، ابن الامة من جولاء خانقین، الذی مننت علیه فکفرو تابعن فغدر، و غداً یلقی فیُنحِر، ثم یصیر الی سقر، فینوق فیها العذاب الاکبر...."

- به مختار لقب کذاّب داده بودند. روزی امام باقر(ع) فرزند مختار را دید. وی به امام گفت که مردم حرفهای زیادی در مورد پدرم می زنند اما حق همانست که شما بگویید. امام پرسید چه می گویند. ابوالحکم فرزند مختار گفت می گویند کذاّب! امام در جواب فرمود: "سبحان الله پدرم به من خبر داد که بخدا سوگند مهریه مادر من از همان پولی بود که مختار برایش فرستاده بود." گفته می شود عبدالله ابن زبیر اولین بار لقب کذاّب را به مختار داد!

- در بین علمای شیعه تا کنون تعداد زیادی از علما از مختار حمایت کرده اند. من جمله علامه امینی صاحب الغدیر، علامه مامقانی، علامه ابن نما، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، آیت الله خویی، مقدس اردبیلی،علامه باقر شریف القرشی، علامه حلی و...

- سردار اصلی سپاه مختار ابراهیم اشتر بود که این ابراهیم فرزند مالک اشتر سردار نامی سپاه امیر المومنین(ع) است.

-  در قیام توابین شعار اصلی سپاه منتقم « یا لثارات الحسین» بود و در قیام مختار یک شعار دیگر هم به آن اضافه شد« یا منصور اَمِت» و این شعاری بود که مسلمانان در جنگ بدر به کار می بردند.

- بیشتر یاران مختار از ایرانیان غیر عرب بودند که آنان را ارتش سرخ می گفتند.

- نقل شده است که روزی حضرت امیر(ع) بر شریح قاضی به سبب اشتباهی که کرده بود خشم گرفت و خطاب به شریح گفت:« بخدا سوگند تو را به ماینقیا تبعید خواهم کرد تا دو ماه در آنجا بین یهودیان قضاوت کنی.» اما این فرصت هرگز دست نداد تا این که مختار در کوفه به قدرت رسید و وعده حضرت امیر را محقق کرد و شریح را به ماینقیا تبعید کرد.

- عبدالله بن زبیر، محمد حنفیه و عبدالله بن عباس با 17 نفر از بنی هاشم را در غاری به نام « شعب عارم» حبس کرد و جلو آن هیزم ریخت تا مختار را وادار به تسلیم کند. اما مختار با اعزام یک گروه چریکی زندانیان را آزاد کرد.

- این گروه را «خشبیه» به معنای « چوب داران» می نامیدند علت آن هم این بود که مختار خوش نداشت یارانش با شمشیر وارد مسجد الحرام شوند از همین روی به آنها دستور داد که عملیات خود را با چوب هایی که« کافر کوب» می نامیدند( و این کلمه فارسی است چرا که بیشتر یاران مختار ایرانی بودند و در سپاه وی بیشتر مکالمات به زبان فارسی صورت می گرفت) انجام دهند.

- مختار یکی از کسانی است که مردم کوفه به او هم بی وفایی کردند و پشتش را در هنگام سختی خالی کردند.

- وقتی مختار به همراه 6000 نفر در قصر خود گرفتار آمد و به محاصره دشمن درآمد خطاب به یارانش گفت :« من که تصمیمم را گرفته ام و تسلیم نخواهم شد؛ از قصر خارج می شوم و با آنان می جنگم تا کشته شوم و وقتی من کشته شوم ضعف و ذلت شما بیشتر خواهد شد و آنها از شما انتقام خواهند گرفت و بعد پشیمان خواهید شد... اما اگر اکنون با من بیرون بیایید، از دو حال خارج نیست یا پیروز می شوید و یا به شهادت می رسید... اگر با من نیایید فردا در همین وقت ذلیل ترین و زبون ترین مردم روی زمین خواهید بود» و همان شد که مختار گفته بود!

- وقتی مصعب ابن زبیر مختار را به شهادت رساند عبدالملک مروان برای تصرف عراق به جنگ مصعب آمد و او را شکست داد. گویند وقتی عبدالملک بر عراق مسلط شد وارد دارالاماره کوفه شد و سر بریده مصعب را جلوی او نهادند. مردی از عرب به نام« ابی مسلم نخعی» برخاست و خطاب به عبدالملک گفت:« من در همین مکان(دارلاماره) بودم و دیدم که سر بریده حسین(ع) را جلوی ابن زیاد نهادند و چندی بعد دیدم سر ابن زیاد را در همین مکان جلوی مختار گذاشتند و مدتی نگذشت که دیدم سر بریده مختار را در اینجا جلوی مصعب بن زبیر نهادند و حال، سر بریده مصعب را در جلوی تو می بینم!» گویند عبدالملک وحشت زده شد و دستور داد آن بنا را ویران کنند!

- تا سالها محل دقیق قبر مختار مشخص نبود تا اینکه علامه عبدالحسین طهرانی دستور داد محدوده مشهور به مزار مختار را فحص و تفتیش کنند. در این فحص و تفتیش آثار بنای مخروبه ای کشف شد که می گویند در قدیم حمام بوده است. حفاری را ادامه دادند. در حین حفاری مرحوم علامه سید رضا بحرالعلوم نقلی از پدرشان سید محمد مهدی بحرالعلوم در مورد مرقد مختار در زاویه شرقی جنب دیوار قدیمی مسجد کوفه فرمودند و با نظارت وی و علامه طهرانی همان موضع معین را حفاری کردند تا به لوحی رسیدند که این جمله بر روی آن نقش بسته بود:« هذا قبرالمختار بن ابی عبید ثقفی» و بدین ترتیب ساختمانی در محل قبر وی بنا گردید که همین مقبره فعلی مختار است.


  
  
مختار بن ابی عبیدة بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسی بن هنبة بن بکر بن هوازن؛(1) از قبیله ثقیف؛ کـه قبیله مشهـور و گسترده‌ای از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، می‌باشد.(2) کنیه‌اش ابواسحاق(3)؛‌ و لقـبش کـیـسـان بود که فـرقـه کـیـسـانیه منسوب به او است. کیسان به معنای زیرک و تیزهوش است.(4)

مختار بن ابی عبیدة بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسی بن هنبة بن بکر بن هوازن؛(1) از قبیله ثقیف؛ کـه قبیله مشهـور و گسترده‌ای از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، می‌باشد.(2) کنیه‌اش ابواسحاق(3)؛‌ و لقـبش کـیـسـان بود که فـرقـه کـیـسـانیه منسوب به او است. کیسان به معنای زیرک و تیزهوش است.(4)

طبق روایتی، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین می‌گوید: "لقب کیس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد."(5)

پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـی است که در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاکن شد.(6) وی یکی از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ کـسـری(ایـران) در زمـان عمر بود. (7) ماجرای رشـادت این دلیرمرد در واقعه یوم الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.(8)
مـادر مـخـتـار دومـه است که از زنـان بـا شخصیت بـود و او را صـاحـب عقل و رای و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند.(9)
وی ادب و فضائل اخلاقی را از مکتب اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) آموخت،(10) و در آغاز جوانی، هـمراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفه ماندند. مختار در کنار امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـرای مدتی کوتاه به بصره آمد و در آنجـا سـاکـن شد.(11)

علامه مجلسی(ره) می‌فرماید:
مـختار، فضایل اهل بیت پیامبر اکرم را بیان می‌کرد و حتی مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را برای مردم منتشر می‌ساخت و معتقد بود که خاندان پیامبر از هر کس برای امامت و حکومت پس از پیـامبـر سـزاوارتـرند و از مصـایـبی کـه بـر خـانـدان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.(12)

خاندان مختـار از شیعیان مخلص و علاقه‌منـدان بـه اهل بیت رسالت(علیهم السلام) بودند.

یاری رسانی به مسلم بن عقیل (ع)
بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد و طـبـری، پـس از آن کـه مـسـلم بـن عـقیل وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامی داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانی کرد.(13)
مختار به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدی که من قیام کرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهی شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن علی(علیهماالسلام) - قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."

بلاذری می‌نویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(14) اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـی بـن عـروه، کـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در کوفه بـود، نقل مکان کند.



مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمع آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.
ابن زیـاد دسـتور داد که دعوت کنندگان امام حسین(علیه السلام) و حامیان مختار با او بیعت کنند، وگرنه دستگیـر و اعدام می‌شوند. ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شـنـیـد، بـا جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد بـرخـورد کـرد و در پـی یـک گـفت و گوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح کـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.(15)
ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانی، به شدت در جست و جوی مختار بـود و برای دستگیری او جایزه‌ای معیّن کرد.(16)

دستگیری مختار توسط ابن زیاد
یکی از دوستان مختار بـه نـام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر می‌باشد.
مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـی چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟ "مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(17)
ابن زیاد که عصبانی بود، عصای خود را محکم به صورت مختار کوبید، به طوری که از نـاحیه یک چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وی پناهنده شده است. ابن زیاد کمی آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را می‌زدم." و دستور داد مختار را به زندان افکندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.(18)

آزادی مختار از زندان

مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: که ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضای عفو کند.
عبدالله، شوهر صفیه - خواهر مختار - بود. یزیـد و دیگر اموی‌ها برایش احترام قائل بودند. او نامه‌ای برای یزید فرستاد و برای مختار، که دامادش بود، تقاضای بخشش کرد. یزید هم بلافاصله، نامه‌ای به ابن زیاد نوشت که به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد کند.
مختار، که در یک قدمی مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد کـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود، تو را می‌کشتم. حالا برو و در کوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من برای انجام عمره به مکه می‌روم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.
مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنی امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، که خود را حاکم و خلیفه می‌پنداشت، رفت.
ابن غرق می‌گوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم که یک چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: "چیزی نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود." و تاکید کرد(خداوند مرا بکشد، اگر او را نکشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدی که من قیام کرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهی شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن علی(علیهماالسلام) - قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."(19)

بازگشت مختار به کوفه
همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار کارکشته‌ای به نام عبدالله بن مطیع، را که سابقه دوستی با مختار داشت، به استانداری کوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه کـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال 65 ه ‍.ق بود.
مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماس‌هایی که با اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) گرفت، مکه را به قصد عراق برای هدفی بزرگ ترک کرد؛ و به کوفه رفت.(20)

بلاذری نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد کوفه شد و پیش از ورود به شهر، کنار رودخانه حیره رفت و غسل کرد، موهای خود را روغن زد و خود را معطر کرد، لباسی مناسب پوشید و عـمامه‌ای بر سر نهاد، شمشیر را حمایل کرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتدای ورود، بـه مـسـجـد سـکـون - مـرکـز تجمع مردم در محله کنده - رسید. مردم از او استقبال گرمی کردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزی می‌داد.(21)

مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و کسانی که در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - که آنان را (حسینیّون) می‌گفتند - ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت کرد.(22)

مردم کوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت کردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهی شهدای کربلا بود.(23) خبر ورود مختار به کوفه و گرایش عمومی مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و زید بن حارث، که از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیری و حتی قتل مختار را به او دادند.

سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر کردند و به زندان انداختند.(24) مختار بـرای دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانی شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.(25)

مجددا مختار از زندان برای شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌ای نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.

مختار پس از چند ماه زندانی شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصی یافت، و با یک حرکت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزی برای قیام شد و جمعی از سران شیعه و بقایای توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.
 

 

فلسفه قیام مختار
هـدف مـهـم و اصـلی مـخـتـار از قیامش غیر از خونخواهی امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا و دفاع از اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) نبود. برای اثبات این مطلب و درک فلسفه قیام مختار، به طور خلاصه، ادلّه ذیل بیان می‌شود:

1- مختار در ملاقات با سران شیعه در کوفه، هدف دعوت و قیام خود را چنین بیان می‌کرد:
همانا (محمد حنفیّه) فرزند علی، وصی و جانشین پیامبر، مرا به عنوان امین و وزیر و فرمانده بـه سـوی شما فرستاده و به من دستـور داده است تا کـسـانی که ریختـن خون حسین را حـلال دانـسـتـنـد بـه قتل برسانم و به خـونخـواهـی اهـل بیتش و دفاع از ضعفا قیام کنم. پس شما نخستین گروهی باشید که به ندای من پاسخ مثبت می‌دهید.(26)

2- در مـوضـعـی دیـگـر چـنـیـن گـفـت: "مـن بـرای اقـامـه شـعـار اهـل بـیـت و زنـده کـردن مـرام آنـان و گـرفـتـن انـتـقـام خـون شـهـیـدان بـه سـوی شـمـا آمـده‌ام."(27)

3- هـنـگـامـی کـه در زنـدان بـود، مـی‌گـفـت: "بـه خـدا سـوگـند، هر ستمگری را خواهم کشت و دل‌های مؤمنان را شاد خواهم کرد و انتقام خون(فرزندان)پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خواهم گرفت و مرگ و زوال دنیا هم نمی‌تواند مانع من شود."(28)

4- وی نـامـه‌ای مـحـرمـانـه از زنـدان بـرای تـوّابـیـن فـرسـتـاد و ضـمـن تـجـلیـل از حـرکـت انقلابی آنان، بشارت داد که "من به زودی به اذن خدا، از زندان آزاد خواهم شد و دشمنان شما را از دم تیغ خواهم گذراند و نابودشان خواهم کرد."(29)

5- در ملاقات نمایندگان شیعیان عراق با محمد حنفیّه و امام سجاد(علیه السلام) در حجاز، آنان اظهار داشتند که مختار ما را به خونخواهی شما دعوت کرده است. امام و محمد حنفیّه در پاسخ آنان، اظهار داشتند که ما خواهان این کاریم و بر مردم واجب است او را یاری دهند.(30)

6- در بـازگـشت سران شیعه از مدینه به کوفه، مختار در جمع آنان اعلام داشت: "مرا در جنگ با قاتلان اهل بیت و خونخواهی حسین(علیه السلام) یاری دهید."(31)

7- مـخـتار به ابن غرق گفت: "به مردم بگو: هدف مختار و گروهی از مسلمانان، که قیام کرده‌انـد، خـونخواهی شهید مظلوم و کشته شده کربلا، حسین سرور مسلمین و فرزند دختر پیامبر سیّد مرسلین می‌باشد.(32)

8- در دیـدار مـحـرمـانه سران شیعه با ابراهیم اشتر و دعوت از او برای یاری مختار، یزید بن انس اظهار داشت: "ما تو را به کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خونخواهی اهل بیت او و دفاع از ضعفا و مظلومان دعوت می‌کنیم."(33)

9- در نـامـه ابـن حـنـفـیـّه بـه ابراهیم اشتر آمده است: مختار، امین و وزیر و منتخب من است و به او دسـتـور داده‌ام با دشمنانم وارد نبرد شود و به خونخواهی ما برخیزد، خود و طایفه و پیروانت او را یاری کنید.(34)

10- مختار در مراسم بیعت مردم کوفه با او گفت: "بیعت می‌کنید با من بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبرش و خونخواهی اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)." (35)

11- شعار قیام مختار "یا لثارات الحسین" بود.(36)

تصمیم سران کوفه


عـبدالرحمن بن شریح می‌گوید: جمعی از سران شیعه در خانه سعد بن ابی سعر حنفی، که از چهره‌های برجسته شیعه بود، جلسه‌ای تشکیل دادند.
عبدالرحمن، که از بزرگان کوفه بود، در آن جلسه چنین گفت: "مختار می‌خواهد قیام کند. و ما را بـه همکاری و یاری خویش دعوت نموده و ما هم بیعت او را پذیرفته‌ایم، ولی نمی‌‌‌دانیم که واقعا او از طرف ابن حنفیّه ماموریت دارد یا خودش این چنین تصمیم گرفته است." او پیشنهاد داد جـمـعـی از سـران شـیـعـه به حجاز بروند و با اهل بیت پیامبر و بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به ویـژه مـحـمـد حـنـفـیـّه، دیـدار کـنند تا قضیّه روشن شود. آن جمع پیشنهاد را پذیرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفیّه رفتند.

مـحـمد عـلت آمـدن آنـان را جویا شد. عبدالرحمن گفت: مـخـتـار ثقفی به کوفه آمده و مدّعی است که از طرف شما ماموریت دارد و ما را به کتاب خدا و سـنـّت پـیـامبر و خونخواهی اهل بیت پیامبر و دفاع از مظلومان دعوت کرده است. می‌خواستیم نظر شما را بدانیم. اگر چنین باشد، با همه وجود، از او حمایت خواهیم کرد و اگر چنین نباشد، او را ترک خواهیم نمود.

محمد، فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از حمد و ثنای الهی گفت: گفتید کسی شما را برای خونخواهی ما دعوت کرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خـدا بـه وسیله هر یک از بندگان خود که بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان بگیرد. این نظر من است. (37)



عـلاّمـه مـجـلسی(ره) به نقل از فقیه بزرگوار علامه ابن نما می‌نویسد: محمد حنفیّه به سران شـیـعـه گـفـت: "درباره خونخواهی ما، برخیزید همه به نزد امام من و امام شما، علی بن الحـسـین (علیهماالسلام) برویم. آنان همراه محمد حنفیّه خدمت امام سجاد(علیه السلام) شرفیاب شدند و محمد ماجرا را بیان کرد. امام در پاسخ آنان فرمود:
عـمـوجـان، اگـر کسی به حمایت ما اهل بیت برخیزد، بر مردم واجب است او را یاری دهند. من تو را در این امر(قیام به خونخواهی) نماینده خود قرار دادم؛ هر طور که صلاح دیدی، اقدام کن .

پـاسـخ صـریـح و قـاطـع امـام، تـکـلیـف را روشن کرد و سران شیعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفیّه به ما اجازه قیام دادند.(38) آنان به کوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادی گفت: " الله اکبر، مرا ابـواسـحـاق گـویـنـد. بـرخـیـزیـد و دسـت بـه کـار شـویـد و شـیـعـیـان را آمـاده قـیـام کنید."(39)

شـعار یاران مختار، شهر کوفه را گرفت: "یا منصورُ اَمِت؛ ای پیروز، بمیران" و با شعار "یا لثارات الحسین" چهره کوفه منقلب گردید.(40)

شعار "یا منصـور امت" شعار یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر بود.(41) و در قیام زید بن علی بن الحسین(علیهماالسلام) نیز همین شعار داده شد.(42)

شهر کوفه چهره یک شهر جنگی به خود گرفت و این بار در تب خونخواهی امام حسین(علیه السلام) می‌سوخت و فریاد "یا لثارات الحسین" در شهر جوش و خروش افکند.

بـیـشتـر سـاکـنان عراق را ایرانیان تشکیل می‌دادند و جمعیّتی عظیم بودند که به آنان "جند الحمراء" یا "لشکر سرخ" می‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایی سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـی‌پـوشـیـدند. عمده لشکر مختار را نیز ایرانیان یا "جند الحـمـراء" تـشـکـیـل مـی‌دادنـد. ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـستری حکومت حضرت علی(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت علی(علیه السلام) به شمار می‌آمدند.

نـیـروهایی که با مختار بیعت کرده بودند، فوج فوج وارد کوفه می‌شدند: ابوعثمان شهدی، از سـران قـبـایـل اطراف کوفه، با شعار گیا لثارات الحسین" وارد شهر شد، نیروهای مثنّی بـن مـخـربه نیز پس از درگیری با نیروهای ابن زبیر در بصره و شکستن محاصره شهر، به کوفه آمدند.

بـیـشتـر سـاکـنان عراق را ایرانیان تشکیل می‌دادند و جمعیّتی عظیم بودند که به آنان "جند الحمراء" یا "لشکر سرخ" می‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایی سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـی‌پـوشـیـدند. عمده لشکر مختار را نیز ایرانیان یا "جند الحـمـراء" تـشـکـیـل مـی‌دادنـد. (43) ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـستری حکومت حضرت علی(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت علی(علیه السلام) به شمار می‌آمدند.

قصر ابن زیاد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبایل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع کردند. مختار خود را برای ادای نماز و سخنرانی در مـسجد و اعلام رسمی پیروزی انقلاب، مهیّا کرد.(44) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در یک خطبه پرمحتوا و انقلابی، اهداف اصلی قیام را تشریح کرد.

فرازی از کلام مختار:

«ای مردم کوفه، من از جانب اهل بیت پیامبر ماموریت یافته‌ام تا به خونخواهی امام مظلوم، حـسـیـن بن علی(علیهماالسلام) و شهدای کربلا قیام کنم و انتقام آن عزیزان را بگیرم و تا آخرین نفس، با شدت هر چه بیشتر، این هدف مقدس را تعقیب خواهم کرد.»(45)

مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاکید و قسم یاد کردن، تصمیم خود را در ریشه‌کن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسین(علیه السلام) اعلام داشت .

در نهایت مختار حکومت خود را تاسیس نمود و قاتلان شهدای کربلا را به سزای عمل خود رساند. که در مقاله‌ای خاص به نحوه کشته شدن قاتلان امام حسین (علیه السلام) می‌پردازیم.
 

 

مزار و زیارت نامه مختار

مزار مختار در کوفه، از قدیم الایام جزو مشاهد مشرّفه محسوب می‌شود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـیـل، مـتصل به مسجد اعظم کوفه است.(46) گرچه بنای آن مندرس و قدیمی شـده، اما بـزرگـان شـیـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زیـارت او غافل نیستند.

علامه شیخ عبدالحسین طهرانی(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصی مرحوم امیرکبیر، وقـتـی بـرای تـشـرف بـه عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار شریف مختار همت گماشت .

عـلامـه امـیـنـی بـه نـقـل از کـتـاب مـزار شـهـیـد، زیـارتنـامـه‌ای جـالب بـرای مـخـتـار نـقـل مـی‌کـنـد و از ایـن زیـارتنـامـه، کـه شـهـیـد آن را نـقـل کـرده اسـت، معلوم می‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده است.(47)

سخنی در باب انتقام مختار از دشمنان
مـخـتـار تـصـمـیـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات کند و آنان را به سزای اعمال ننگین خود برساند. این هدف اصلی مختار بود و در این کار، تا حدی موفق گردید. او بـه نـیـروهـایـش دسـتـور داد در هر مکان و هر زمان، عاملان حادثه کربلا را یافتند؛ به جزای اعـمـالشـان بـرسانند و به هیچ وجه، به آنان رحم نکنند. این دستور اجرا شد و جمع کثیری از عـامـلان حـادثـه کـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزای اعمال زشت خود رسیدند.
بـر خـلاف شایعات امویان و بعضی گزافه‌گویی‌ها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) و عاملان حادثه کربلا کیفر دیدند و در تاریخ حتی یک مورد تعرض به زنان، کودکان و افراد بی گناه از سوی او مشاهده نشده است، بلکه آنچه از تاریخ به دست می‌آید این است که مختار و نیروهایش اصول انسانی و ارزش‌های الهی را رعایت می‌کردند.
دیـنـوری، مـورخ مـشـهـور، نـقل می‌کند که پس از کشته شدن ابن زیاد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ایـن زن اسـیـر نزد ابـراهـیـم (فـرمـانده لشکر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـرده‌انـد، ابـراهـیـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد یکصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (48)

البـتـه نـمـی‌تـوان گـفت تمام آنچه مختار و نیروهایش انجام دادند دقیقاً منطبق با موازین شرع و اعـتـقادات شیعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه کربلا انجام داد، واکنش قهری دسـتـگـاه آفـریـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرین دل‌های سوخته خاندان ستمدیده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جوشش طبیعی احساسات در جامعه مسلمانان بود.
توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار می‌گوید: تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونباری که در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین کار عادلانه مختار است.(49)

استاد سیدجعفر شهیدی(ره) نیز در این باره می‌گوید:
«... از نو قتلگاه، بلکه قتلگاه‌های دیگری به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایی بودند که دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.
امروز وقتی ما داستان کشتار مختار، پسر ابی عبیده ثقفی را می‌خوانیم، اگر سری به کتاب‌هـای حـقـوقـی زده بـاشـیـم، مـمکن است چنان انتقامی را تا حدی خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکی را چون گوسفند سر بریدند و یکی را شکم پاره کردند و دیگری که تیری به فـرزنـدی از فرزندان حسین(علیه السلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانی او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگری را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پای آن یکی را بـه زمـیـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روی آن گـذراندند، چنانکه نوشته‌اند، تنها یکجا دویست و چـهـل و هـشـت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما ایـن داسـتـان‌هـا را مـی‌خـوانیم و در آن نوعی قساوت می‌بینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره کردار پیشینیان درست نیست.

شمر، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولی، سنان و دهها تن از سران لشکر کـوفـه کیفرها دیدند، اما تاریخ به همین جا بسنده نکرد و این آخرین انقلاب و آخرین انتقام نبود.»(50)

ایـن، تـازه عذاب دنیوی آن نابکاران از خدا بی خبر بود و عذاب اخروی، که جلوه‌ای کامل از قهر الهی را به نمایش می‌گذارد، بسیار افزونتر و کوبنده‌تر از این‌ها است .

«فَسیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(51)

و به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السلام):
« یَومُ الْمَظْلُومِ عَلَی الظّالِم اَشَدُّ من یَوْمِ الظّالِم عَلَی الْمَظْلومِ » ؛
روز ستمدیده بر ستمکار سخت‌تر است از، روز ستمکار بر ستمدیده.(52)

 

 

 


پی‌نوشت‌ها:
1- تـاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج 6، ص 7؛ تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یـعـقـوب، ج 2، ص 258؛ کـامـل فـی التـاریـخ، ابـن اثـیـر، ج 4، ص 163؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسی ،ج 45، ص 350.
2- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا کحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج 8، ص 303.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 171.
4- بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج 1، ص 257؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 172.
5- بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال کشی، ص 127.
6- مروج الذهب، ج 2، ص 315؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 375.
7- الغـارات، ابـراهـیـم بـن مـحـمـد ثـقـفـی، ج 2، ص 517؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 433.
8- انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350.
9- همان .
10- مـقـتـل الحـسـیـن، عـبـدالرزاق موسوی مقرم، ص 167؛ حیاة الامام الحسین، باقر شریف القرشی، ج 3، ص ‍ 454.
11- الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج 8، ص 70.
12- بحارالانوار، ج 45، ص 352.
13- الارشاد، ص 205؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 355.
14- انساب الاشراف، ج 6، ص 376.
15- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 169.
16- تـاریـخ طـبـری، ج 5، ص 381؛ کـامـل ابـن اثـیـر، ج 4، ص 36.
17- مقتل الحسین(ع) ، ابی مخنف، ص 268-270.
18- انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 116؛ مقتل ابی مخنف، ص 271؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 249.
19- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 169-170.
20- بحارالانوار، ج 45، ص 356.
21- انساب الاشراف، ج 6، ص 379.
22- مـروج الذهـب، ج 3، ص 74؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 172؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 579.
23- تاریخ طبری، ج 5، ص 580؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.
24- تـاریـخ طـبـری، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
25- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
26- تاریخ طبری، ج 5، ص 580؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.
27- البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 8، ص 270.
28- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
29- تاریخ طبری، ج 6، ص 7؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 211.
30- بحارالانوار، ج 45، ص 365.
31- تاریخ طبری، ج 6، ص 15؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.
32- همان، ج 4، ص 170.
33- تاریخ طبری، ج 6، ص 15؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.
34- انساب الاشراف، ج 6، ص 386؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 364- 365.
35- تاریخ طبری، ج 6، ص 32؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 226.
36- تاریخ طبری، ج 6، ص 20؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 218-210.
37- تاریخ طبری، ج 6، ص 13؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 214.
38- تنقیح المقال، مامقانی، ج 3، ص 206؛ بحارالانوار، ج 45، ص 365.
39- تاریخ طبری، ج 6، ص 14؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 214 .
40- تاریخ طبری، ج 6، ص 20؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 218.
41- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 265؛ فروع کافی، ج 5، ص 47.
42- مقاتل الطالبیین، ص 93.
43- الاخبار الطّوال، احمد بن داود دینوری، ص 293.
44- تاریخ طبری، ج 6، ص 32.
45- تاریخ طبری، ج 6، ص 32، مصر.
46- تنزیه المختار، ص 14 ـ 13.
47- رحله، ابن بطوطه، ص 232.
48- اخبار الطوال، ص 296.
49- اهل بیت، توفیق اعلم، ص 517 .
50- پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه السلام)، سید جعفر شهیدی، ص 193ـ 194.
51- شعراء، آیه 227.
52- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، ص 401، قصار 241.


  
  

سرکوی عشق

ز بس در گلو عقده دارد دلم               به زانوی غم سر گذارد دلم
چنان داغدار توام روز و شب               که خونابه از دیده بارد دلم
تو را ای خدایی ترین آرزو                   به دست خدا می‌سپارد دلم
تو رفتی ولی یاد تو ماندنی است        پس از تو چنین می‌نگارد دلم
اسیرم اسیر غم عشق تو                 سر کوی تو خانه دارد دلم

نام شاعر:عباس براتی‌پور

 

خیمه‌های سوخته

ماند خاکستر بجا از خیمه‌های سوخته 

 سبز شد بانگ عزا از خیمه‌های سوخته

می‌رود تا آسمان همراه بانگ یا حسین

 شعله شور و نوا از خیمه‌های سوخته

آب آب کودکان تشنه در ظهر عطش  

رفته تا عرش خدا از خیمه‌های سوخته

از سفیر تیر صیادان غزالان حرم   

در بیابان شد رها از خیمه‌های سوخته

در شرار آتش بیداد روئید از جگر     

 شیون آل عبا از خیمه‌های سوخته

درغبار آتش و اندوه می‌آمد برون   

  سروهای سر جدا از خیمه‌های سوخته

ناله‌ها می‌داد سر بیمار دشت کربلا      

ناله‌هایی جانگزا از خیمه‌های سوخته

کس در آن وادی غم جز زینب محزون نبود  

تا برون آرد و را از خیمه‌های سوخته

از میان شعله‌های مرگ چون آید برون 

 اهل بیت مصطفی از خیمه‌های سوخته

می‌تراود عطر مظلومیت خون خدا     

تا ابد در کربلا از خیمه‌های سوخته

نام شاعر:عباس براتی‌پور

ارباب


 

الا خورشید عالمتاب ،ارباب          قرار هر دل بی‌تاب، ارباب
نه تنها من که دیدم آفرینش      تو را می‌خواندت ارباب، ارباب
به هر ابری که افتد چشم مستت   از او بارد شراب ناب، ارباب
تو آن بودی که هر شب در بر تو       گدایی می‌کند مهتاب ،ارباب
من آن در را که غیر از او دری نیست  کنم با قلب دق‌الباب، ارباب
بیاد چشم تو بیمارم امشب           طبیبا بر سرم بشتاب، ارباب
اگرچه ریزه خوارم بازگویم             بیا امشب مرا دریاب ،ارباب
به بیداری اگر قابل نباشم          مرا امشب بیا در خواب، ارباب
چو شمعی در هوای کربلایت       دلم شد قطره قطره آب، ارباب
ز چشمانم از این چشم انتظاری  چکد هم اشک هم خوناب، ارباب

نام شاعر:حاج حیدر توکلی

زمزم اشک


 

نام جانبخش تو چون بر دهنم می‌آید     

عطر فردوس برین از سخنم می‌آید

زمزم اشک ز چشم تر من می‌جوشد   

 نام شیرین تو چون بر دهنم می‌آید

ای مسیحا دم عالم ز نسیم مهرت         

 روح ایمان و یقین بر بدنم می‌آید

همچو جان سخت گرانقدر و عزیز است مرا   

  ز تو هر غم که به جان و به تنم می‌آید

دل نشسته است به سوگ و به عزایت شب و روز  

  ناله و گریه ز بیت‌الحزنم می‌آید

از شرار غم تو سوختم اما شادم      

  که به سویت خبر سوختنم می‌آید

گر پس ازمرگ ببویند مرا در دل خاک       

نکهت مهر حسین از کفنم می‌آید

گرچه خارم چو «وفایی» ولی از لطف حسین       

 روز محشر خبر گل شدنم می‌آید

نام شاعر:سید هاشم وفایی

سروش غم


 

ماه غم، ماه عزا، ماه محن   

 بر تو بادا تسلیت یاابن‌الحسن (عج)

در عزای جد مظلومت حسین 

 اشکهایت گشته جاری از دو عین

شال غم افکنده‌ای مولا به دوش

ناله از دل می‌کشی با صد خروش

چنین گویی تو با صد شور و عین 

روز و شب گریم برایت یا حسین (ع)

گر نبودم تا تو را یاری کنم      

 آنقدر بهرت عزاداری کنم

اشک چشمم گر شود روزی تمام    

خون کنم جاری ز چشمانم مدام

کی فراموشم شود این خاطرات

کام عطشان تو و آب فرات

کی رود از یاد من شمشیرها    

 نیزه‌ها و سنگها و تیرها

چهره‌های نیلی و افروخته 

جامه‌ها و خیمه های سوخته

تا که یاد آید مرا از قتله‌گاه          

ناله از دل برکشم با سوز وآه

زین وصیت‌ها همه جان بر لبم    

 داغدار عمه خود زینبم

نام شاعر:حامد کاظمی

شور عشق

دلخوشم من چون گدای این درم    

 هم گدای فاطمه هم حیدرم

سوی این در هست دائم دست من    

نیست حاجت بر سرای دیگرم

آبرویم از در این خانه است      

 زین سبب از خلق عالم برترم

تا که آید نام زیبای حسین (ع)     

 اشک آید از دو چشمان ترم

روضه‌هایش چون به گوشم می‌رسد   

  می‌زند بر سینه و دل آزرم

کاش می‌شد کربلا باشم شبی      

  به برگیرم مزار دلبرم

یاد دارم کودکی بودم ولی          

شور عشقی بود دائم در سرم

تا که آیام محرم می‌رسید             

  می‌نمودم رخت ماتم در برم

یاد دارم مانده در گوشم هنوز   

   گریه‌های بی صدای مادرم

اینچنین می‌گفت با صد شور و شین 

 من فدای کام عطشان حسین

نام شاعر:حامد کاظمی

شراره

ما هم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره  

ای اشک‌ها بریزید از دیده چون ستاره

جز من که همچو خورشید افروختم در این دشت   

 کی پاره پاره دیده اندام ماهپاره

ما هم فتاده بر خاک دیدم که خصم ناپاک      

با تیغ زخم می‌زد بر زخم او دوباره

در پیش چشم دشمن بر زخمت ای گل من       

 جز اشک نیست مرهم ،جز آه نیست چاره

زد خنده قاتل تو بر اشک دیده من        

  با آن که خون بر آمد ،از قلب سنگ خاره

وقتی لبت مکیدم، آه از جگر کشیدم         

  جای نفس برآید، از سینه‌ام شراره

ای جان رفته از دست ،بگشای دیده از هم          

  جانی بده به بابا ،حتی به یک اشاره

دشمن چنین پسندد، استاده و بخندد       

   فرزند دیده بندد، بابا کند نظاره

چون ماه نو خمیدم،باچشم خویش دیدم    

   خورشیدغرق خون را، دریک فلک ستاره

دردا که پیش رویم، در باغ آرزویم            

  افتاد یاس خونین ،با زخم بی‌شماره   

جسم عزیز جانم ،چون دامن زره شد       

  از زخم هر پیاده ،از تیغ هر سواره

افتاده جسم صد چاک، جان حسین برخاک     

   میثم بر آن تن پاک ،خون گریه کن هماره

 

 

نام شاعر:حاج غلامرضا سازگار

یا مهدی ادرکنی (عج)


 

سر راه تو نشستم به تمنای نگاهی 

چه شود عاقبتم را ز خدا خیر بخواهی

سالِفِ برِّکَ بی خوانده‌ام و درس گرفتم   

 که مرا داده‌ای از روز ازل فیض پناهی
با لباسی که برای غم جد تو بپوشم  

با همین رنگ سیاهش ز دلم رفته سیاهی

آمدم تا که بگویم سر یارم به سلامت     

تسلیت بر تو بگویم همره ناله و آهی

گر نگاه تو نباشد به خدا هیچ نماند

نه امانی نه قوامی نه ثباتی و سپاهی

عزّت عشق عیان است در این سال حسینی  

 چه شود امر فرج را ز خدا خود تو بخواهی

یا مهدی ادرکنی (عج)


ای حُجّت خدای، که عشقت امان ماست   

ذکر تو در محافل روضه نشان مَُاست

خون گریه کن که ماتم جد غریب توست   

 یار دل حزین تو آه و فغان ماست

ما را نوای نوحه جد او جانفزاست  

  الحق که روضه،داروی روح و روان ماست

هرجا که می‌رویم دم از عشق می‌زنیم      

 آری حدیث مهر تو ورد زبان ماست

پرچم، چراغ، آب، سیاهی، کتیبه، اشک   

این ها همه بهانه سر نهان ماست
سرِّ نهان ما که به جز شاه عشق نیست 

  در قبضه ولایت او جسم وجان ماست

سلطان عشق آبروی عالمین کیست؟     

  آنکه هماره در گرُوَش آرمان ماست

هستی به دست تو ،دل تو در کف حسین    

دست تو بر سر و غم او سایبان ماست

در حال روضه معنی هر زمزمه تویی 

 غمگین مباش زمزمه طرز بیان ماست


  
  

دنیایش مثل آخرت یزید است.

آخرت یزید، به سبب پدید آوردن واقعة عاشورا ، با دردناک‌ترین مجازات‌ها همراه است. این مثل به گذراندن زندگی با سختی و بدبختی اشاره دارد. گونه های دیگر آن عبارتند از:
الف) دنیای ما بدتر از آخرت یزید است.
ب) عاقبتش مثل عاقبت یزید شده است.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

آش یزید را می‌‌خوری و برای امام حسین(ع) سینه می‌زنی؟

خطاب به کسی گفته می‌شود که در ظاهر ادعای دوستی می‌‌کند و در نهان دشمنی می‌ورزد. این مثل با مثل‌های زیر هم معناست: الف) نماز علی را می‌خواند و پلوی معاویه را می‌خورد.
ب) هم طبال یزید است و هم علم دار حسین(ع)

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

مثل مادر وهب

وهب یکی از دلاوران کربلا بود که به دست سپاه یزید به شهادت رسید. مادرش زنی بسیار شجاع بود. او از شدت خشم‌، عمود خیمه را کشید، به میدان رفت و قاتل پسرش را با یک ضربه به قتل رساند. مثل بدین واقعه نظر دارد و برای بیان شجاعت ، زبان آموزی، ایثارگری و ارادت به اهل بیت (ع) به کار می‌‌رود.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

ما اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند.

تناقض در رفتار ، نیرنگ و تزلزل، سرکشی در برابر فرمانروایان، فرصت طلبی، اخلاق ناپسند، آزمندی و شایعه پذیری بخشی از ویژگی‌های مردم کوفه است. امام علی(ع)، امام مجتبی (ع)، مسلم بن عقیل و سیدالشهدا(ع) هر یک به گونه‌ای بی‌وفایی و سست عهدی کوفیان را تجربه کردند. این عبارت از شعرهای مردم ما است و در زمان انقلاب و جنگ تحمیلی زیاد به کار برده می‌شد.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله!

این مصرع که در چاووش خوانی‌‌های مسافران کربلا خوانده می‌شد، از خطبه‌ امام حسین (ع) هنگام خروج از مکه برگرفته شده است. حضرت در آن موقعیت فرمود: «هر که می‌خواهد خون خود را در راه ما نثار کند و آماده حرکت است، همراه ما در مسیر کوچ گام نهد. این مثل به زیارت، ایثار، جانبازی و آمادگی اشاره دارد.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

مگر پول ما سکه یزید دارد؟

سکه یزید در برابر سکه امام علی(ع) قرار دارد. سکه علی(ع) از رونق و ارزش برخوردار است و مسلمانان با جان و دل آن را می‌پذیرند. ولی سکه یزید، به سبب ستم‌های فراوانش، نزد مؤمنان جایگاهی ندارد و از پذیرش آن سرباز می‌زنند. این مثل به بی‌ارزش بودن پول اشاره دارد و در برابر کسی که حاضر نیست حتی با گرفتن پول کاری انجام دهد و انسان را از ثمره حرفه‌اش بهره‌مند سازد،‌ به کار می‌رود.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

هم از گندم ری افتاد، هم از خرمای بصره

قرار بود ابن سعد حاکم ری باشد و در حال آماده شدن برای سفر بود که واقعه کربلا پیش آمد. ابن زیاد از او خواست، اول با حسین بن علی(ع) بجنگد و سپس به حکومت ری بپردازد. ابن سعد از پذیرش این خواسته خودداری کرد. ابن زیاد گفت: «اگر چنین نکند، باید فرمان حکومت ری را پس دهد.»
ابن سعد که نمی‌توانست از حکومت ری بگذرد، تن به قضا داد و به قرارگاه حسین(ع) لشکر کشید. وقتی به کربلا رسید، امام حسین(ع) به او پیام داد: «در تاریکی شب به دیدارم بیا.‌»
چون آمد، به وی فرمود: «راهی انتخاب کن که به صلاح دنیا و آخرتت باشد. »
ابن سعد گفت: «می‌ترسم ابن زیاد در کوفه خانه‌ام را خراب کند.‌» حضرت فرمود:‌«سرایی نیک تر از آن به تو خواهم داد.»
ابن سعد گفت: «در ولایت کوفه ملک و باغ بسیار دارم. همه را مصادره می‌کنند و از من می‌گیرند.»
حضرت فرمود: «به تو در حجاز مزرعه‌های سر سبز ـ که هزار بار بهتر از مزرعه‌های کوفه است ـ می‌بخشم.»
ابن سعد سر به زیر افکند و مدتی در فکر فرو رفت. آن گاه پرسید:‌«چگونه دل از حکومت بردارم؟»
حضرت از طمع کاری و مقام دوستی او تعجب کرد و فرمود: «امیدوارم از گندم ری نخوری!»
ابن سعد پاسخ داد: ‌«اگر گندم نباشد، جو می‌خورم!»
آن گاه به قرارگاه خود بازگشت و آمادة‌ نبرد شد. پس از شهادت امام و یارانش،‌ به سبب حوادثی که پیاپی رخ داد، ابن سعد به مراد خود نرسید و نتوانست فرماندار ری شود. او و پسرش به فرمان برادر همسرش، مختار ثقفی که بر کوفه دست یافته یود، به قتل رسیدند. بدین ترتیب، هم از گندم ری ماند و هم از خرمای بصره. این مثل به طمع کاری اشاره می‌کند و دربارة کسانی به کار می‌رود که سود اندک را نادیده می‌گیرند و برای رسیدن به سود بیش‌تر ،‌سرمایه اصلی را هم از دست می‌دهند.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

من از بهر حسین در اضطرابم تو از عباس می‌گویی جوابم!؟

چون پیک کربلا به مدینه رسید،‌ ام البنین درباره حضرت حسین(ع) پرسید. پیک از پسرش عباس سخن گفت. ام البنین چند بار پرسش خویش را تکرار کرد و هر بار درباره عباس شنید. سرانجام به ستوه آمد و گفت: من از بهر حسین در اضطرابم
تو از عباس می‌گویی جوابم!؟
این مثل در مورد کسی به کار می‌رود که پاسخ نامربوط و خارج از موضوع می‌دهد.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

مثل حرمله

حرمله سوی گلوی علی اصغر، کودک شیرخوار حضرت امام حسین(ع) ، تیرافکند و بی رحمانه وی را به قتل رساند. بدین سبب برای بیان شدت سنگ دلی افراد، آن ها را به حرمله تشبیه می‌کنند.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

آب دست یزد افتاده است

در روزگار شاهان ستمگر، مأموران آب رسانی (میراب‌ها) که در آن زمان بلدیه نامیده می‌شدند، با خیانت و سخت گیری‌های ناروا، آسایش را از مردم می‌ربودند. در چنین شرایطی، ناله‌مردم به آسمان بلند می‌شد که : «ما اسیر دست ستمگیریم و آب در دست یزید افتاده است.» این مثل کنایه‌ای است از اسیر شدن در دست ستمگر، سپرده شدن امور به دست مسؤولان سخت گیر و مقرراتی، افتادن سر رشته کارها به دست اشخاص خسیس، محتکر و گران فروش .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

پسر طوعه است

طوعه بانوی با ایمانی بود که مسلم بن عقیل را به خانه اش برد و به او پناه داد. بلال،‌ پسر طوعه، از این راز آگاه شد و به نیروهای ابن زیاد خبر داد. در تعزیه مسلم، بلال به امیر می‌گوید: بده تو مژده پادشاه کل جهان ! که آورم خبر از مسلم اندرین سامان بدان امید که مسلم بود به خانه ما چو گنج جای نمود، در آشیانه ما کلمه‌ پسر طوعه یادآور آن واقعه است و به جاسوسی، خیانت، نامردی و تهمت اشاره می‌کند. مگر من پسر طوعه هستم؟ گونه‌دیگر این مثل است که شخص هنگام دفاع و رفع تهمت از خود به کار می برد.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

هم طبل یزید است وهم علمدار حسین !

در گذشته برخی از تعزیه خوانان در دو نقش بازی می کردند .گاه نقش حضرت ابوالفضل (ع) داشتند و زمانی نقش طبل یزید . مثل ـ که در آن امرریشه دارد ـ به نفاق و دورویی اشاره می‌کند و درباره‌ی دو دلانی که نمی‌توانند دل به یک سمت سپرده ، در صف نیکان یا بدان قرار گیرند ، به کار می‌رود .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

هم نذر حسین (ع) است و هم شام شب بچه

این عبارت از مثل‌های افغانی است ودر مواردی که آنچه به سبب نیاز ، اشتباه یا هدیه دادن از کف می‌رود ،ادای نذر شمرده میشود ، به کار می‌رود .
مانند :
الف : روغن ریخته نذر حضرت عباس (ع)
ب : خدا کشته را به قربانی حساب می‌کنند .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

همه‌ی ماه‌ها خطر دارد ، بدنامی‌اش صفر دارد .

مؤمنان صفر را ـ به دلیل شهادت رسول خدا (ص) ،اربعین شهدای کربلا وبازگشت اسیران ـ ماهی شوم وآکنده از خطر وتباهی می‌دانند ، بدین سبب ، هلال آن را رؤیت نمی‌کنند ، در انتظار پایانش به سر میبرند و در آن صدقه‌ی بسیار می‌دهند .مثل بدین امر نظر دارد وبرای بیان عدم پذیرش سخن یا کاری به کار می‌رود.
«همه‌ی ماه‌ها خطر داره
بدنامی ماه صفر داره »
عبارتی دیگر از این مثل شمرده می شود.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

هم اسب شمر را نعل می‌کند و هم مشک حضرت عباس را می‌دوزد .

این مثل به نفاق ،دورویی و هوای هر دوگروه مخالف را داشتن اشاره دارد و درباره‌ی دو دلان اسیر تردید وسودجویانی که برای منافع فزون‌تر با هر فرد وگروهی پیوند برقرار می‌سازند ، به کار می‌رود .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

هر وقت پای علامت یکی سینه می‌زند

این مثل مانند « هم طبل یزید است وهم علم دار حسین (ع) »درباره‌ی منافقان و دو دلان به کار می‌رود .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

هفت تکیه داری ؟

در گذشته گاه چنان نذر می‌کردند که در ماه محرم در هفت مجلس روضه شرکت کنند . این مثل از این امر سرچشمه گرفته ‌است و به پای بند نبودن به یک مکان « محله‌گری » و « دلگی » اشاره دارد .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

نه کربلا نه چاووشی

این مثل به پشیمان شدن از انجام دادن کاری وانصراف از آن ، اشاره می‌کند .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

نقاره‌چی یزید است!

این مثل به حمایت از ستمگر اشاره دارد ودرباره‌ی کسی که از ستم پیشه‌گان طرف‌داری می‌کند ،به کار میرود .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

نخودی در آش امام حسین (ع) انداختن

در گذشته وقتی می‌خواستند کمکی از کسی بگیرند یا او را به شرکت در عزاداری و تأمین بخشی از مخارج آن ترغیب کنند می‌گفتند : شما هم نخودی در آش امام حسین (ع) بیندازید . مثل ریشه در آن گفتار دارد وبه کمک ودست داشتن در کار خیر اشاره می‌کند .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

من ای جا یک تن ویک شهر دشمن

این مصرع از تعزیه شهادت مسلم بن عقیل وفرزندانش برگرفته‌ شده‌است و به تنهایی و بی‌کسی اشاره دارد .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

موکّل آب فرات است

این مثل به ماجرای کربلا و شهادت حضرت ابوالفضل (ع) اشاره می‌کند و درباره‌ی افراد بی‌رحم و انعطاف ناپذیر که در اجرای مأموریت خویش انسانیت وعاطفه را زیر پا می‌نهند ،به کار میرود .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

مگر هنوز بناهای جور او برپاست

این بیت از تعزیه‌ی برگرفته شده‌است وبرای بیان ظهور نا به هنگام بلایی بزرگ و حادثه‌ای شگفت به کار می‌رود .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

مشهدی رفت وکربلایی شد ،پس آمد وعجب بلایی شد .

این مثل به کسی که پس از رسیدن به ثروت ،سرکشی پیشه می‌سازد ،اشاره دارد .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

مثل یزید

برای اشاره به بیرحمی وسنگ‌دلی مورد استفاده قرار می‌گیرد .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

مثل ( دو) طفلان مسلم

در مورد کودکان ستم دیده به کار می رود ؛ کودکانی غریب ، مظلوم ، آرام ، محزون ، خوش سیما و همانند که پیوسته با یکدیگرند .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

مثل علم یزید است

برای اشاره به درازی و بی‌قوارگی به کار می‌رود . « من مثل علم یزید بالای سرش سیخ ایستاده بودم .»

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

مثل شمر وارد شد

این عبارت از مثل‌های مردم سروستان شیراز است و در مواردی که کسی با خشم به جایی گام می‌نهند ، مورد استفاده قرار می‌گیرد .

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.com       

 

مثل شام غریبان

این مثل به شب‌های دشوار وغمناک اسیران کربلا اشاره دارد وبرای بیان شدت اندوه ودردناکی موقعیت‌ها ، به ویژه شب ها ، مورد استفاده قرار می گیرد.

منبع :  http://www.kanoonparvaresh.co


  
  

چارْلز دیکنْز (نویسنده معروف انگلیسی): اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.

 توماس کارْلایْل (فیلسوف و مورخ انگلیسی) : بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم، این است که حسین(ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می شود و پیروزی حسین(ع) با وجود اقلّیتی که داشت، باعث شگفتی من است.

  ادوارد براوْن (مستشرق معروف انگلیسی) : آیا قلبی پیدا می شود که وقتی دربارهء کربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتّی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.

  فِرْدریک جمس : درس امام حسین(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی و ترحّم و محبّت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین می رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.

  ل. م.بوید : در طیّ قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همین هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین(ع). و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند شرکت کرده ام، هرچند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.

    توماس ماساریک : گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب مسیح مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین(ع) یافت می شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین(ع) مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.

 موریس دو کبری : در مجالس عزاداری حسین(ع) گفته می شود که حسین(ع)، برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبهء اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. پس بیایی ما هم شیوهء او را سرمشق قرار داده، از زیردستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزّت رابر زندگی با ذلّت ترجیح دهیم.

  ماربین آلمانی (خاورشناس) : حسین(ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیّت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهراً عظیم و استوار باشد، در برابر حقّ و حقیقت چون پرکاهی بر باد خواهد رفت.

  جُرج جُرداق (دانشمند و ادیب مسیحی) : وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین(ع)  و مأمور به خونریزی می کردف آنها می گفتند: "چه مبلغ می دهی؟" امّا انصار حسین(ع) به او می گفتند" ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.

  آنطون بارا (مسیحی) : اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمی افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می نمودیم و مردم را با نام حسین(ع) به مسیحیّت فرا می خواندیم.

  گیبون (مورخ انگلیسی) : با آنکه مدّتی از واقعه گربلا گذسته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نیستیم، مع ذلک مشقّات و مشکلاتی که حضرت حسین(ع) تحمّل کرده، احساسات سنگین دل ترین خواننده را برمی انگیزد، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می یابد.

  نیکِلْسون (خاورشناس معروف) : بنی امیّه، سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند ... و چون تاریخ را بررسی کنیم، گوید: دین بر ضدّ فرمانفرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراطوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم می کند که خون حسین(ع) به گردن بنی امیّه است.

  سر پرسی سایکسْ (خاورشناس انگلیسی) : حقیقتاً آن شجاعت و دلاوری که این عدّهء قلیل از خود بروز دادند، به درجه ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی که آن را شنید، بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم دلیر غیرتمند، مانند مدافعان ترموپیل، نامی بلند غیرقابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.

  تاملاس توندون (هندو، رئیس سابق کنگره ملّی هندوستان) : این فداکاری های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع) سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطرهء آن شایسته است همیشه باقی بماند.

واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایی) : برای امام حسین(ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن ارادهء یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی دادکه او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در ریگ های تفتیدهء عربستان*، روح حسین(ع) فناناپذیر است.

ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین(ع)!                                                            

  * البتّه امام حسین(ع) در صحرای کربلا شهید شد، نه در ریگزارهای عربستان!


  
  
شیخ جعفرشوشتری : ازعظمت بلکه معجزه قرآن، آن است که برخلاف دیگر کتابها تکرارش ملال آور نیست، بلکه لطفش بیشتر می گردد، مصیبت امام حسین (ع) هم همینطور است. هرچه خوانده یا شنیده شود باز تازه است. دیگرآنکه نگاه کردن به خط قرآن عبادتست، تلاوت و گوش دادن به آن عبادتست، مرثی? امام حسین(ع) ، هم چنین است، خواندنش و گوش دادنش عبادتست، گریاندنش و گریه کردنش نیز عبادتست .

« مَنْ بَکی اَوْ بَکی اَوْ تَباکی وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةِ » ازجمله آنکه قرآن مجید به جمیع شئون معجزه است و ... و حسین (ع) هم به سربریده اش ، به اعضایش، به بدنش همه معجزه است. « بخشی ازکتاب سرای دیگر»

  مَهاتما گاندی (رهبر استقلال هند) : من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امـــام حسین(ع) پیروی کند.

  محمّد علی جناح (قاعد اعظم پاکستان) : هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(ع) از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیدهء من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.

  بنتُ الشّاطی (نویسنده مصری) : زینب، خواهر حسین(ع) لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همهء حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب، قهرمان کربلاف نقش برانگیزنده داشت.

  لیاقت علی خان (نخستین نخست وزیر پاکستان) : این روز محرّم، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسین(ع) در عین حزن، نشانهء فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل به ارادهء الهی به شمار می رفت. این درس به ما می آموزد که مشکلات و خطرها هر چه باشد، نبایستی ما پروا کنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.

  عبّاس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری) : جنبش حسین(ع)، یکی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است که تاکنون در زمینهء دعوت های دینی یا نهضت های سیاسی پدیدار گشته است ... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین(ع) تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.

  احمد محمود صُبحی : اگر چه حسین بن علی(ع) در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد، امّا تاریخ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین(ع) به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین(ع)، انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضت های دیگر را در پی داشت، تا آنجا که حکومت اموی ساقط شد و ندای خونخواهی حسین(ع)، فریادی شد که آن تخت ها و حکومت ها را به لرزه درآورد.

  محمد زُغلول پاشا (در مصر، در تکیهء ایرانیان) : حسین(ع) در این کار به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزاداری، روح شهادت را در مردم پرورش می دهد و مایهء قوّت اراده آنها در راه حق و حقیقت می گردد.

  عبد الرحمن شرقاوی (نویسنده مصری) : حسین(ع)، شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین(ع) ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.

  طه حسین (دانشمند و ادیب مصری) : حسین(ع) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایی که پدرش رها کرده بود، در آتش شوق می سوخت. او زبان را دربارهء معاویه و عمّالش آزاد کرد، تا به حدّی که معاویه تهدیدش نمود. امام حسین(ع)، حزب خود را وادار کرد در طرفداری حق سختگیر باشند.

  عبد المجید جَودهُ السحّار (نویسنده مصری) : حسین(ع) نمی توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحّه می گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می نمود. امام حسین(ع) به این کارها راضی نمی شد، گر چه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.

  علامه طنطاوی (دانشمند مصری) : (داستان حسینی) عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا بر می انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می آورد، چنانکه رای شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشی جویند.

  العُبیدی (مفتی موصل) : فاجعهء کربلا در تاریخ بشر نادره ای است، همچنان که مسبّبین آن نیز نادره اند ... حسین بن علی(ع) سنّت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیامبر اکرم(ص) وظیفهء خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. هستس خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و به این سبب نزد پروردگار، "سرور شهیدان" محسوب می شود و در تاریخ ایام، "پیشوای اصلاح طلبان" به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن، کامیاب گردید.


  
  

هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسله‌ها ، سلسله‌ها، سلسله‌ها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین آید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های

***
از کوفه خبر می‌رسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های
عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های
بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
عباس علی، حضرت شمع شهدا، های
آتش به سوی خیمه و خرگاه تو می‌رفت
از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های
با یاد جوانمردی عباس و غم تو
خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های
خورشید نه این است که می‌چرخد هر روز
خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های
می‌چرخد و می‌چرخد و می‌چرخد، گریان
هفتاد قمر گرد سرِ شمس ضُحی، های
خونین شده انگشتری سوّم خاتم
از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های
از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های

***
طفلان عطش نوش تو را حنجره، خون شد
از خفتنِ فریاد در آن حنجره‌ها، های
بگذار که از اکبر داماد بگویم
با خون سر آن کس که به کف بست حنا، های
تنها چه کند با غم شان زینب کبری
رأس شهدا وای، غریو اسرا، های
بر محمل اُشتر سر خود کوبید، زینب(س)
از درد بکوبم سر خود را به کجا؟ های
امشب شب دلتنگی طفلان حسین(ع) است
این شعله به تن دارد و آن خار به پا، های
این مویه کنان در پی راهی به مدینه‌ست
آن موی کنان در پی جسم شهدا، های
این پیرهن پاره، تن کیست؟ خدایا
گشتیم به دنبال سرش در همه جا، های
در آینه سر می‌کشد این سر، سر خونین
در باد ورق می‌خورد آن زلف رها، های
این حنجر داوودی سرهای بریده ست
ترتیل شگفتی‌ست ز سرهای جدا، های
بگذار هم از گریه چراغی بفروزم
بادا که فروزان بشود شام شما،های...

***
من تشنه و دل تشنه و عالم همه تشنه
کو آب که سیراب کند زخم مرا، های
آتش شده‌ام آتش نوشان منا، هوی
عنقا شده‌ام، سوخته جانان منا، های
هنگام اذان آمد و در چِک چک شمشیر
او حی غزا می‌زد و من «حی علی» های
امشب شب شوریدگی، امشب، شب اشک است
شمشیر مرا تیز کن از برق دعا، های
خون خوردن و لبخند زدن را همه دیدید
گل دادن قنداقه ندیدید الا، های
با فرق علی(ع) کوفه‌ی دیروز، چها کرد؟
از کوفه ندیدیم بجز قحط وفا، های

بر حنجره تشنه چرا تیر سه شعبه؟
کس نیست بپرسد ز شمایان که چرا؟ های
این کودک معصوم چه می‌خواست؟ چه می‌گفت؟
در چشم شما سنگدلان مُرد حیا، های

***
هر راه که رفتید همه خبط و خطا بود
هر کار که کردید هدر بود و هبا، های
این قوم نبودند مگر نامه نبشتند
گفتند که ما منتظرانیم بیا! های
گفتند اگر رو به سوی کوفه کنی، نَک
از مقدم تو می‌رسد این سر به سما، های
گفتند به شکرانه‌ی دیدار شما شهر
آذین شده با آینه و نور و صدا، های
آیینه‌تان پر شده از زنگ و دورویی
چشمان شما پر شده از روی و ریا، های
مختار، به حبس اندر و میثم، به سر دار
در کوفه ندیدیم بجز حرمله‌ها، های
این بود سرانجام وفا؟ رسم امانت؟
ای اف به شما، اف به شما، اف به شما، های
ای اف به شمایان که سرم بر سر نیزه‌ست
بس نیست تماشای شهیدان مرا؟ های!
در جان شما مرده دلان زمزمه‌ای نیست
در شهر شما سنگدلان مرده صدا، های
ای قوم تماشاگر افسونگر بی‌روح!
یک تن ز شمایان بنمانید به جا، های

***
یک تن ز شما دم نزد آن روز که می‌رفت
از کوفه سوی شام سر کشته ما، های
یک مشت دل سوخته پاشیدم زی عرش
یعنی که ببینید، منم خون خدا، های
آن شام که از کوفه گذشتند اسیران
از هلهله، از هی هی و هی های شما، های
دیروز تنی بودم زیر سم اسبان
امروز سری هستم در طشت طلا، های
ما این همه با یاد شماییم و شما حیف
ما این همه دلتنگ شماییم و شما... های

***
از کرببلا هروله کردیم سوی شام
از مروه رسیدیم دوباره به صفا، های
خورشید فراز آمده از عرش به نیزه
جبریل فرود آمده از غار حرا، های
این هیات بی‌سر شدگان قافله کیست؟
شد نوبت تو، قافله سالار منا! های
من قافله سالارم و ما قافله‌ی تو
ای بَرشده بر نیزه، تویی راهنما، های
ما آمده بودیم بمیریم و بمانیم
ما آمده بودیم به پابوس فنا، های

***
یا سید شوریده سران! کوفه چه می خواست؟
آن روز در آن هروله‌ی هول و ولا، های
منظومه‌ی خونین جگران! کوفه چه دارد؟
از کوفه چه مانده‌ست بجز گریه به جا؟ های
خون نامه‌ی بی‌سرشدگان! کوفه نفهمید
سطری ز سفرنامه‌ی دلتنگ تو را، های
پیراهن یوسف نفسان! کوفه چه داند؟
منظومه هفتاد و دو گیسوی رها! های

***
در مشعر زخم تو رسیدم به تشهّد
تا از عرفات تو رسیدم به منا، های
با گریه و با نذر کجا را که نگشتیم
حیران تو ای آینه غیب نما، های
در غربت این سینه برافروز چراغی
در خلوت این دیده جمالی بنما، های
آن شاعر شوریده که می‌گفت کجایید
اینجاست بیایید شهیدان بلا! های
من حنجره‌ام نذر شهیدان خدایی ست
من حنجره‌ام وقف تمام شهدا، های
از خویش بپرسیم کجاییم و چه داریم
از خویش برون می‌زنی امشب به کجا؟ های
ماندیم در این خاک و پری باز نکردیم
مُردیم در این درد و ندیدیم دوا، های
های ای عطش آغشته ترینان! عطشم کُشت
آبی برسانید به این تشنه هلا، های
یک بار بپرسید ز حالم که چرا هوی
تا پاسخ‌تان گویم یاران که چرا های ...

***
هفتاد و دو دف هر صبح می‌کوبد در من
هفتاد و دو نی هر شب در من به نوا، های
این جاده همان جاده خون است بپویید
این در، در دهلیز بهشت است، درآ، های
ای عاشق دل باخته، آهی بکش از جان
ای شاعر دلسوخته، اشکی بسرا، های
حالی چه کنم گر نکنم شکوه و فریاد
در منقبت و مرثیت آل عبا، های...


  
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ ثبت دامنه 100درصد رایگان com,org.net


+ سال نومبارک ستادشادسازی عقب ماندگان ذهنی
+ سال نو مبارک
+ تولدت مبارک


کسب درآمد پاپ آپ