سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بی انصافی کند، کسی با او دوست نشود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :50
بازدید دیروز :20
کل بازدید :478775
تعداد کل یاداشته ها : 917
103/2/21
7:9 ع
موسیقی
واشنگتن پست نوشت:علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی روز شنبه به خبرگزاری فارس گفت ایران اکنون قادر است میله های سوختی تولید کند. غرب تاکنون بنا را برآن گذاشته بود که تهران توانایی فنی لازم را برای این کار ندارد.
  
  

روز گذشته خبرگزاری "قدس"، به حدس و گمان هائی که درباره قتل تدریجی یاسرعرفات رهبر فراموش نشدنی فلسطین تاکنون وجود داشت خاتمه بخشید و رسما اعلام کرد که اسرائیل عرفات را بتدریج، طی چند هفته مسموم کرده و کشته است.


  
  
علی مهتدی به رادیو فرانسه گفت:احتمال برتری یافتن نیروی حزب الله و طرفدار سوریه و ایران است که لبنان را به صحنه رودرویی این کشورها با غرب تبدیل می سازد.

  
  
قم ـ خبرگزاری اهل بیت (ع) ـ ابنا: با نزدیک شدن به اربعین حسینی ، قشرهای مختلف مردم عراق طبق یک سنت دیرینه از شهرهای مختلف عراق با پای پیاده به سوی کربلا حرکت می کنند تا سلامی به آن وجود مطهر کرده و سوگواری خامس آل عبا را در جوار تربت پاک سالار شهیدان برگزار برگزار کنند.

  
  

اردشیر دوم : پادشاه هخامنشی، پسر بزرگ داریوش دوم و پریزا بود که پس از مرگ پدر به سلطنت رسید.اردشیر در ابتدای سلطنت خویش شورشهای برادرش - کورش کوچک - را سرکوب کرد و سرانجام در سال ۴۰۱ (پیش از میلاد) او را به قتل ‌رساند. از اتفاقات مهم دوران سلطنت اردشیر تلاش نا موفق او در تسخیر مجدد مصر است. این پادشاه هخامنشی تا زمان مرگ خویش ۳۵۸ (پیش از میلاد) بر ایران حکومت کرد.


اردشیر سوم : نام نخست اردشیر سوم اُخُس بوده که تصور می‌کنند یونانی شده وهوک است، ولی وی پس از اینکه به تخت نشست، خود را در سنگ‌نبشته تخت جمشید ارتَ خْشثَر یا اردشیر نامید. چنین نوشته‌اند:،نویسندگان یونانی دیودور و آریان،نام او را آرتاکسرک سس یا آرتاسس‌سس نوشته اند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه وی را اردشیر سوم و اُخُس نامیده. اما در برخی نوشته‌های تاریخی این شاه با اردشیر یکم اشتباه گشته‌اند.


ارسس :ارسس پادشاه هخامنشی. اسم او را چنین نوشته اند :دیودور‚ استرابون و آریان‚ ارسس و پلوتارک‚ اآرسس آورده اند . درقانون بطلمیوس آرگس آمده است ‚ که مصحف ارسس می باشد . اوسویوسارسس اخی از نویسندگان قرون اسلامی ابن عبری‚ ارسسبن اوخوس.ابوریحان بیرونی‚ در آثارالباقیه ارسسبن اخس و در ص 89 چیزی شبیه به فسرون یا فترون . اپر ‚ عالم فرانسوی گمان کرده که اسم او به پارسی قدیم هوورشه بوده. اگر اسمی را که پلوتارک ذکر کرده‚ صحیح بدانیم نظر بقاعده تصحیف اسامی ایرانی درزبان یونانی‚ ظن غالب این است که این حدس صحیح باشد. در تاریخ ایران اسم این پادشاه فراموش شده و بنابراین از نویسندگان قرون اسلامی‚ آنهائیکه از مدارک شرقی متابعت کرده اند‚ اسم او راذکر نکرده اند ! نسب: موافق گفته دیودور او پسر اردشیر سوم اخس بوده. اسم مادر او را بعضی مورخین آتوسا نوشته اند‚ ولی محققا معلوم نیست‚ زیرا از زنان اردشیر سوم دو کس معروف اند‚ یکی آتوسا و دیگری دختر اخا.اخا خواهر اردشیر بود و اسم دختر او هم معلوم نیست. کشته شدن او : دیودور راجع به این شاه چنین نوشته کتاب 71‚ بند 5 :پس از فوت اردشیر باگواس خواجه‚ کوچکترین پسر او را که ارسس نام داشت‚ بتخت نشانید و برادران اردشیر را کشت تا شاه جدید با آنها معاشر نبوده کاملا در تحت اطاعت خواجه مزبور باشد . این گفته مورخ مذکور نظری را که راجع به جهت قتل اردشیر اظهار کردیم‚ تایید میکند. ارسس پس از آنکه از جنایتهای باگواس آگاه شد‚ از او تنفر یافته درصدد برآمد که او را بکشد‚ ولی خواجه پیشدستی کرده او را در سال سوم سلطنتش بقتل رسانید 336 ق. م. پس از آن در دودمان هخامنشی کسی نبود که بترتیب طبیعی بر تخت نشیند‚ زیرا خواجه تقریبا تمام برادران جوان اردشیر را هم کشته بود. بنابراین باگواس داریوش را‚ که پسر آرسان آرسانس و نوه استانس پسر داریوش دوم بود‚ بتخت نشانید 336 ق. م. از وقایع سلطنت ارسس 338 -336 ق. م. آگاهی نداریم و نیز نمیدانیم چگونه شاهی بوده و چه صفاتی داشته. از تاریخ وقایع هم این قدر برمیآید که در زمان او یعنی بهار 336 ق. م. قشون مقدونی برای دفعه اولی به آسیا ورود کرد.  عجالة هم این قدر گوئیم که مقدونیها پیشرفتهائی حاصل کردند‚ ولی چون خبر کشته شدن فیلیپپ در اسکندر رسید‚ پارمنین سردار مقدونی از آسیا به مقدونیه برگشت و ممنن برادر منتور‚ که پس از مرگ او فرمانده قشون ایران درصفحات دریائی بود‚ مقدونیها را عقب نشانده‚ تمام جاهائی را که تصرف کرده بودند‚ از آنها بازستاند. چنین بنظر میآید که با وجود این احوال آبیدوس در تصرف مقدونیها مانده بود. اگر چنین بوده ‚ باید گفت که مقدونیها با حفظ این محل عبور اسکندر را از بوغاز داردانل در موقع خود تسهیل کرده اند. ایران باستان صص 1186-118 . ادامه مطلب...


  
  

سلام پدر


امروزسالروز آزادیت از زندان ستم شاهی بود. روزی که از بندی رها شدی و در بندی دیگر دچار شدی. از زندان آزاد شدی به امید آنکه آنگونه که دوست داری انقلاب پیش رود.


ولی آیا اینگونه شد؟


دوست داشتی تا اسلام را جایگزین کفر کنی. ولی نگذاشتند. وقتی دیدند که اگر اسلام جایگزین کفر شود دیگر نمی توانند ما را چپاول کنند. باورهای غلط را وارد دین ما کردند. به اسم دین سوار بر ما شدند. این ها را گفتی ولی حیف که تو را کشتند.


آیا پشیمان نیستی ؟


  
  






نمی دانم چرا رفتی


نمی دانم چرا , شاید خطا کردم


و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی


نمی دانم کجا , تا کی , برای چه , ولی رفتی ...


**********


و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید


و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت


و بعد از رفتنت انگار کسی فهمید


که من بی تو هزاران بار


در هر لحظه خواهم مرد


سلام پدر


نمی دانم امروز چه کنم, چه بگویم و به چه چیز بیاندیشم؟


امروز سالروز روزیست که تو را از دست دادیم. روزی که رفتی, به جایی که همه می رویم. ولی خیلی زود رفتی.


دستانم یاری آن را نمی دهد که برایت بنویسم. ولی خواهم نوشت. همانگونه که با این همه مانع راهت را ادامه دادی. من استقامت را از تو آموختم, مردانگی را در وجودت دیدم. اما هیچ وقت موفق نشدم بین خستگی و تو رابطه ای بیابم.


دوست ندارم تو را با الفاظ مقدس نمایانه ای که امروز همدیگر را با آنها می نامند صدایت کنم. زیرا این کلمات برای آنانی استفاده می شود که عقده خود بزرگ بینی دارند. اما تو چه ساده در خانه ات میزبان همه بودی.


کاش بودی و میدیدی که چه بر سرمان می آید. ای کاش هیچ وقت بر سکوی نماز جمعه نمی ایستادی. امروز نماز جمعه ای که تو در ان از آزادی دفاع کردی به جولانگاهی برای نابودی آزادی تبدیل شده است. به جایی برای نابودی میراث جمهوری اسلامی - قانون اساسی - خون شهدا و زحمات تمام مبارزانی که عمرشان را در این راه گذزاندند.


کاش بودی و میدیدی که نهضتت را, نهضت آزادی ملت ایران, نهضتی که به حق عامل اصلی هدایت جوانان بود و پایه های فکری و عقیدتی انقلاب را شکل داد. حالا به فعالیت بر ضد جمهوری اسلامی محکوم می شود! فقط مبهوت مانده ام که بخندم یا گریه کنم؟


کاش بودی و میدیدی که همراهانت (همان هایی که اولین های مبارزه انقلابی بودند) به بی دینی محکوم می شوند و رد صلاحیت می شوند. دخترت را بی دین می نامند! آیا همین ها نبودند که فریاد زدی روزی سوار بر ملت خواهند شد و چند روز بعد رفتی؟ حالا سوار شده اند. به اسم دین (چیزی که آنها را محکوم می کند) چه خونهایی که نمی ریزند.


افرادی که با قرار دادن رهبر در جلو فقط او را در ذهن مردم بدنام کرده اند. در صورتی که همه می دانیم دکتر شریعتی همواره از ایشان به عنوان روحانی روشنفکر نام می برد. کاش مردم می فهمیدند چه کسانی خونشان را می خورند. همان سلطانهای شکر. همانهایی که حالا خانوادگی بر مردم سوارند. همانهایی که در سالهای آغازین انقلاب طرد شدند. حالا چگونه وارث و مالک انقلاب شده اند.


چرا با وجود این همه نیازمند در کشور باید برخی نهادها اینگونه بودجه ملی را صرف رای آوردن کاندیدای خاصی کنند و موفق شوند؟ چرا ما باید هزینه های هنگفتی صرف کنند تا ثابت کنیم آمریکا در عراق اشتباه می کند؟ همه می دانیم که ظلم چیست و ظالم کیست. آیا همین مردم عراق نبودند که جوانان ما را کشتند و مردم ما را آواره کردند؟ لابد آن ارتش میلیونی عراق در آن هشت سال چیزی جز این اعرابی بود که امروز لقمه دهان کودک یتیم ایرانی را در دهانشان می گذارند؟


از این می ترسم که در آینده شیادانی پیدا شوند که از اسم تو نیز سو استفاده کنند! فعلا که باب شده با استفاده از حافظه تاریخی ضعیف ملت ایران خود را ... دوم بنامند. ولی مطمئن باش حتی اگر جانم را دهم نمی گذارم این اتفاق بیافتد.


دوست دارم تا مرا با خود ببری. زمانی افتخار می کردم که ایرانی هستم. ولی دیگر دوست ندارم حتی لحظه ای دیگر زنده باشم.


     


از این پس 19 تا 26 شهریور را (( هفته استقامت - مجاهدت و مردانگی )) می نامیم.


  
  

دریافت من از استفتائات سایت اقای سیستانی این است که اهدای عضو فرد سکته مغزی شده حرام است


چون او زنده است هرچند با دستگاه ونباید به مردنش کمکی کرد و اهدای عضو فرد مرده هم که بدنش داغ است


 و از اعضایش میشود استفاده کرد حرام است مگر اینکه زنده ماندن فرد درحال مرگ ای به بریده شدن عضوی از آن مرده و پیوند زدن به آن زنده در حال مرگ متوقف باشد.


 پس چرا رسانه وقتی تبلیغ اهدای عضو می کنه و یا خود سایت اهدا همچین اطلاعاتی رو به ما نمیدن؟


 ...حواسم نبود مصلحت!!!اینجور می گوید!!!مصلحت!!!


البته که این مرجع تقلید نمی داند مصلحت با س دسته دار است یا با س چهار نقطه!کلا مرجع تقلید کیست در مقابل مصلحت؟؟!!



  
  

از اونجایی که بچه های حوزه ما بیشتر تو فاز دقت و سنجش متضادها هستند و موشکافی هایی دارند؛ بحث ولایت فقیه در زنگ های تفریح و وقت های آزاد زیاد پیش میاد.


یکی از دوستان در تایید اینکه اگر فلانی بر حق نباشد امام زمان علیه السلام قطعا نمی گذارند او به این عنوانی که مردم خطابش می کنند(مثلا ولی امر مسلمین و رهبر مسلمین و نائب برحق امام زمان و...) در این راه و کارش باقی بماند چون به ضرر اسلام تمام می شود اگر او برحق نباشد و امام زمان علیه السلام به این دلیل حتما پشتیبان او هستند که تا بحال گذاشته اند در این پُست بماند.


چند روز پیش در وبلاگی معجزه ای از معجزات امام علی علیه السلام را خواندم که برای خودم تقریبا جواب این حرفی بود که آن فرد در تایید همان فلانی! زد.


آن مطلب ابتدا در اینجا نشر داده شده.


(با معذرت از بازنشر دهنده ی این مطلب به دلایلی صلاح نمی دانم به وبشان لینک بدهم)


و آن مطلب نقض کننده ی حرف آن دوستمان در حوزه این است؛ به نظر من تقریبا جواب قانع کننده ایست البته برای من و در حد علم خودم از دین و الا ممکن است برای برخی افراد دانا و یا برخی افراد متعصب به فلانی! قانع کنند نباشد:


بسم الله الرحمن الرحیم


این تاریخ را به خاطر بسپارید





بازار کوفه


در بازار کوفه مردم سراغ شامیان را می گیرند. هر تاجری که از سمت دمشق آمده در اطرافش جمع شده و از اوضاع و احوال شام و معاویه پرس و جو می کنند.


حسن ازدی: برادر شامی چه خبر؟


بازرگان: می خواستی چه خبر باشد؟! شام است و حکومت معاویه، ما پیروان علی از ترس جرأت جنبیدن نداریم.




  • این را که می دانم این روزها حادثه ای، اتفاقی برای معاویه رخ نداده؟! مثلا همین دوسه روز اخیر؟!




  • آری! اما چرا چنین زیرکانه سوال می کنی مگر از چیزی خبر داری؟!




  • آری! مولایمان أمیرالمونین نشانه ای داده که برایت باز خواهم گفت، لیک قبل از آن می خواهم از ماجرای قصر معاویه با خبر شوم.




  • پس گوش کن تا برایت حکایت نمایم... .




شام


انتهای تالار، معاویه بن ابی سفیان با تکبر و نخوت بر تخت حکومت تکیه زده و سرداران جنگی خویش رابرای گزارش احضار نموده است:


- بگو ای سردار چه کردید و به کجا رسیدید؟


- چه انتظار داشتی یا امیر! جز پیروزی و شادکامی! ما یکباره به شهر «انبار» یورش برده و مرد و زن و کودک و پیر و جوان را از دم تیغ گذراندیم، خانه هایشان را غارت نموده و اموالشان را خدمت تو آوردیم، فردا نیز به «هیبت» حمله کرده و آنجا را زیر و زبر خواهیم ساخت… .


- با لشکر علی چه کردید؟


- لشکر علی؟! همانگونه که فرمان دادی سرداران سپاهش را بعضی به سکه های زر خریده و بعضی را به وعده و وعید فریفته و تاراندیم و مشتی سرباز ترسو باقی مانده بودند که آنان نیز در حین رزم به سادگی میدان را رها کرده و گریختند.


- آفرین بر شما ای امیران و سپه سالاران لشکر! من بارها به شما گفته ام و باز هم می گویم نگذارید کسی دراطراف علی باقی بماند، به هر ترفند و حیله ای که هست سپاهش را متفرق کنید، فرماندهانش را زر و سیم بخشید و مردان جنگینش را به تهدید و ارعاب برانید، یقین داشته باشید که علی همواره به عهد و پیمان حبیبش محمد پایبند بوده و به سفارش وی عمل می نمایند لذا مادام که یار و یاوری در پیرامون خود نیابد از این که با جنگیدن جان خود و شیعیانش را به خطر اندازد، پرهیزد خواهد کرد.


آری این تدبیر من است و بی شک در عرب مردی زیرک تر و هوشیارتر از من نیست تا زمانی که به آنچه به شما می آموزم گردن نهید بر سپاه علی پیروزی خواهید گشت... .


معاویه همچنان سرمست از پیروزی به رجز خوانی و خودستایی سرگرم بود که ناگه خطی از نور به سرعت وارد شده، به شدت چون لگدی سهمگین، به سینه اش اصابت نموده و وی را از تخت فرو افکند؛ معاویه با صورت به زمین افتاده و فریاد زد: یاامیرالمومنین مهلت چه شد؟!! او تقلا می کرد و خادمان بهت زده در جستجوی سربازان دشمن همه جا را گشته و هر سو را وارسی می کردند، حاضران از تماشای دست و پا زدن مضحک او به خنده افتادند آن روز جریان معاویه و مفتضح گشتنش نُقل مجالس گردیده و در شام کسی نماند که این حکایت عجیب را نشنیده باشد.


* * *




  • ای برادر شامی! به راستی این حادثه عجیب در چه تاریخی اتفاق افتاد؟




  • ای برادر کوفی! بگو چرا از تاریخ اتفاق می پرسی مگر فرقی می کند کی رخ داده باشد؟






  • آری! این خود، راز ماجراست، اکنون برایت همه ی داستان آن را باز خواهم گفت بی کم و کاست! آن روز ما همگی در مسجد کوفه نشسته بودیم و مولایمان امیرالمومنین علیه السلام بر فراز منبر خطبه می خواند که... .




مسجد کوفه


مردی سراسیمه و فریاد زنان به صحن مسجد می دود: یا علی یا امیرالمومنین به دادمان برس، لشکر معاویه به شهر ما هجوم آورده و مردم را غارت نموده ...




  • علی علیه السلام: آری! هم اینک همه چیز را از این جا می بینم، لشکریان به خانه ها حمله کرده و به کودک و زن و پیر و جوان رحم نکرده و همه را به خاک و خون می کشند.




  • وای برما یا علی! واقعا تو این قدرت را داری که از اینجا همه اتفاقات جهان را ببینی و با این حال قادر نیستی و ناتوانی از این که معاویه را به تیر غیب دچار ساخته و شرش را از سرما کم نمایی؟




  • علی علیه السلام: چه می گویی ای مرد؟! من ناتوان باشم از نابود کردن معاویه؟! من اگر که اراده کنم می توانم از همینجا ضربه ای برسینه اش زده و او را از تخت واژگون و خار و ذلیلش سازم همین گونه که می بینید... .


    در این هنگام آن بزرگوار پای مبارک خود را به شدت به جلو حرکت داد و در همان حال تاکید کرد: این تاریخ را حتما به خاطر بسپارید.


    یکباره ردّی از نور به سرعت برق از مسجد خارج شد و به همان شتاب برگشت و علی علیه السلام ادامه داد: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ لیک باید صبر کنیم تا کارها از مسیر طبیعی خویش انجام گرفته و حقایق آشکار و حجت ها تمام گردد… .




مردم آن روز شگفت زده از پای منبر برخاسته و تنها به این می اندیشیدند کاش هم اکنون کسی از شام خبر آورد که در این لحظه در قصر معاویه چه گذشته و چه بر سر پسر ابوسفیان آمده.


(برگرفته از ارشاد القلوب-ترجمه سلگی/ ج‏2/ ص 128)


* * *


آیا حجت زمان و امیر دوران مهدی صاحب الزمان (ع) فرزند همان امیرالمومنین علی علیه السلام نیست؟!1


آیا در شجاعت و جسارت و دلاوری شباهت به پدران گرامی خویش ندارد؟!


آیا همچون آن بزرگواران دلسوز و خیرخواه و رئوف نمی باشد؟!


آیا از قدرت ولایت بهره مند نبوده و بر قوانین طبیعت چیره نیست؟!


در این صورت می تواند در چشم برهم زدنی گردنکشان جهان و دشمنان حق را از اریکه قدرت به زیر افکند و بساط باطل را درهم پیچد زمامداران متکبر و زیاده طلب را خوار و ذلیل کرده و مضحکه عالم سازد.


پس چرا چنین نمی کند؟!


آری او نیز صبر می کند تا قضای الهی انجام پذیرفته و چرخ گردون آن سان که مصلحت آفریدگار حکیم است بچرخد تا:


امتحان شوندگان امتحان گردند.


حاکمان مفسد و دولتمردان استکبار جهانی جولان خود را داده باشند.


دشمنان اهل بیت علیهم السلام طینت های خویش را آشکار سازند.


و شیعیان در فرصت های گوناگون و مجال های بی شمار غیبت به تقویت ایمان و آمادگی معنوی دستیابند.


سرانجام جهان مشتاقانه و قدرشناسانه از قدوم یگانه عدل گستر حقیقی خویش استقبال نماید.


 


___


1. این متن پس از متن تاریخی نیز در همان وبلاگ درج شده و از من نیست.


  
  

فمن رغب عن سنتی....


مادرش با مادر پسره هماهنگ می کند که زود خودش را برساند به مسجد تا من را ببیند.


مادر می آید و سلام می کنیم و می نشینیم.


خودش متین و محجوب می نشیند و دعا می خواند.


می گویم مگه اومدن تو رو ببینن اینقدر خااانوووم نشستی؟


می گوید: سه تا پسر(مجرد) داره!


مسجد تعطیل شده و به خانه بر می گردیم.


می گوید آمده دنبال مادر نگاهش کن ببین می پسندی؟


_ پناه بر خدا! عمرا نمی بینم.


حالا ببین دیگه شاید زشت بود نخواستیش!


_ اولا مگه رسما اومده خواستگاری دوما حالا ببینمش که چی شاید نخواستن بیان خواستگاری رسمی.


می گوید: چقدر لوسی نگاه کن دیگه!!! نگاه کن بعدش به من بگو چه شکلی بود!!!


_ نمی خوام و به هیچ وجه نمی بینم.اینم مثل بقیه نامحرمه چه فرقی داره.


از در مسجد می آییم بیرون.


می گوید اینجان نیگاش کن!


_ ن می بی نم!


حالا ببینش دیگه!!!


_نمی خوام.


ا! من دیدمش. حالا تو هم نگاه می کردی چی می شد.به قصد ازدواج که اشکالی نداره؟


_ هنوز نیومدن خواستگاری من به چه قصد ازدواجی نگاه کنم؟


شبیه اون شهیده بود!


_به من چه؟!


نیگا نکردی فکر کرد من اونم که مامانش اومده ببینه!


_خب شاید برا شما هم جور شد مگه نگفتی سه تا بُی داره؟


آره ولی من که دارم میرم کرمان تا 5سال دیگه با بابام به تفاهم رسیدیم به ازدواج فکر نکنم.


______________________________



هرچه فکر می کنم نمی فهمم چرا باید تا 5 سال ازدواج نکند.


یعنی او وسیله پدرش است تا به خواسته هایش برسد؟در حد یک ابزار؟بعد هم برود بگوید دخترم دندانپزشک است؟


5سال باید تنها بماند؟


حالا مثلا بعد پنج سال که برگشت تهران خواستگار ها فوج فوج در خانه شان را می زنند؟


همان بعد پنج سال واقعا افراد زیادی هستند که با یک خانم دکتر ،تمایل ازدواج داشته باشند؟


5 سال تنهایی که هیچ.این چیزی که من از او دیدم و تمایلی که او به طور غیر مستقیم نسبت به ازدواج نشان می داد 5سال تنهایی نیست و 5سال زجر است.


سال اول دبیرستان یکی از بچه های مدرسه می خواست...هروقت می پرسیدیم می خواهی آخر این درس خواندن به کجا برسی جوابش این بود: می خواهم مهندس بشوم.


می گفتیم خب مهندس چی؟ جواب می داد: مهندس دیگه!


نمی دونم چرا از بچه گی همینطور مغز ماها رو شستشو دادند که باید پا به پای مرد ها کار کنیم.


مثل آنها مدرسه برویم.مثل آنها کلاس برویم.مثل آنها دبیرستان .مثل آنها دانشگاه.مثل آنها سرکار.مثل آنها کار و فعالیت و تلاش...


 


مثل آنها آرزوی دکتر و مهندس شدن...


و مثل آنها حتی طلبه بشویم و هرروز به حوزه برویم.


فردی می گفت خانم ها حجاب دارند که بتوانند در جامعه حضور پیدا کنند و مفید باشند.


نمی دانم واقعا حالا که زن ها به صورت دست جمعی می ریزند تو کوچه و خیابون به اسم درس و کار و حتی حوزه و کار فرهنگی؛واقعا مفید واقع شدند؟!


هرچه فکر کردم زن ها قبلا بچه های بهتری تربیت می کردند یا حالا؟ از زنهای امروز احساس افتخار نکردم.


هرچه فکر کردم چقدر ازدواج های قدیم پایدار و با کیفیت و بود و ازدواج های حالا چقدر؟ به ازدواج های حالا حس خوبی پیدا نکردم.



هرچه فکر کردم دخترهای قدیم صبور تر و مدیر تر و با کیفیت تر بودند یا ما دختر های امروز؟ به طرز زندگی خودم و دخترهای دیگر افتخار نکردم.


هرچه فکر کردم ازدواج های قدیم که در سن کم اتفاق می افتاد و همسن های ما ترشیده به حساب می آمدند موفق تر بود یا ازدواج های حالا (که همه می گویند بچه که حالیش نمیشه یکم بزرگ بشه دانشگاه بره از زندگی سر در بیاره بعد ازدواج کنه)؟ به ازدواج های حالا خوشبین نشدم.



هرچه فکر کردم مردهای قدیم که در سن کم ازدواج می کردند مرد تر می شدند یا مرد های حالا که بعد 25 و 35 یاد ازدواج می افتند؟ حس خوبی به مردهای امروز خانواده ها پیدا نکردم.


هرچه فکر کردم دو سه سال پیش اگر ازدواج می کردم کم توقع تر و سازگار تر می بودم یا پارسال یا امسال یا سال دیگر و یا چند سال دیگر؟ توجیه ای در دفاع از ازدواج در سنین بالاتر نیافتم.خودم که نمی توانم خودم را گول بزنم.انصاف این است که صادقانه بگویم توقعاتم از یک همسر، در حال حاضر خیلی بیشتر از دو سه سال پیش است. و این همان نتیجه ی بزرگ تر شدن و به قول مردم فهمیده تر شدن است دیگر.مثلا فهمیده می شوی ولی در باطن خودت می فهمی هر روز فهم و شعورت آب می رود...هر روز خواسته ای جدید.هرروز چشمی باز تر و هر روز آمار توقعات تو بالاتر!


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ ثبت دامنه 100درصد رایگان com,org.net


+ سال نومبارک ستادشادسازی عقب ماندگان ذهنی
+ سال نو مبارک
+ تولدت مبارک


کسب درآمد پاپ آپ