تلویزیون روشن بود.
مجری مرد نشسته است و خانم محجبه دارد سخنرانی می کند راجع به واقعه ی عاشورا.
مادر با افتخار جلوی تلویزیون می ایستد و با ولع حرفها را می شنود.
من نگاهی می کنم...
احساس حقارت تمام وجودم را می گیرد...
یعنی زن اینقدر مقامش پایین است که باید برود صدا و سیما کنار یک مرد بنشیند و از کربلا بگوید؟
به راستی احساس زینب بودن به او دست داده؟
از اول انقلاب اییینهمه سخنران زن داشته ایم.اینهمه سخنران زن به تلویزیون آمده اند و حرف زده اند.
اگر خیلی حس زینب بودن داشته اند چرا زحمت نکشیدند فرزندان و شوهرانشان را زینبی بار بیاورند؟
حس زینبی شان فقط اینجا بروز و ظهور دارد؟!
اگر حس زینبی شان در خانه هایشان و برای شوهران و فرزندانشان ظهور می کرد الان برخی برای شانه خالی کردن سست شدن نسل ما نسبت به دین را به آمریکا و استکبار جهانی نسبت نمی دادند.
اگر حس زینبی شان در خانه هایشان ظهور می کرد حداقل وضع به تر از این بود.
جلسات ماهانه ی خانم نیلچی زاده که می شود هم همین حس حقارت را دارم.
حتی علاقه ندارم بروم و در جمع کلاس بنشینم.
برایش سر و دست می شکنند اما او زن را حقیر می کند زن را به اندازه تلویزیون پایین می آورد.چطور بنشینم حرفهایش را گوش بدهم؟
دانشجوهایش به او می گویند خانم نیلچی! یک خانم نیلچی می گویند که نگو!
نمی دانم وقتی پیامبر صلوات الله علیه و اله به آن زن که آمدند و پرسشی کردند ، فرمودند جهادالمرءة حسن التبعل حواسشان نبود ما خانم ها دوست داریم دیده شویم؟
حواسشان نبود ما عقده هایمان را باید خالی کنیم؟
حواسشان نبود ما هوس های پنهان مان را با دیدن سخنران زن در تلویزیون یا سخنران شدن در تلویزیون می خواهیم خالی کنیم؟
شاید هم حواسشان نبوده...
خلاصه این است که طرفداران نیلچی زاده از دیدن او در تلویزیون سر شوق می آیند و به به و چه چه و احساس افتخار دارند...
و من نیز که او و امثال او را می بینم حس حقارت ... زن اینقدر حقیر نیست که در چارچوب تلویزیون بگنجد!
زن اینقدر حقیر نیست که به بهانه تعریف واقعه کربلا با یک مرد اجنبی هم کلام بشود.
زن اینقدر حقیر نیست که مرد نامحرم صدایش را بشنود.
زن اینقدر حقیر نیست....
من او را می بینم و حس حقارت...
تو او را می بینی و افتخار...